سعید برادران آرانی
محمد
بسیجی
دانشجو
1346/01/01
1365/10/04
جنوب خرمشهر
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
دومين روز از دومين ماه فصل پاييز سال 1347ش بود كه در خانه اى محقّر از خشت و گل در آران اوّلين فرزند خانوادهاى مذهبى و كارگر، با صورتى زيبا، به دنيا آمد. نام او را سعيد نهادند تا هم در دنيا سعيد باشد و هم در آخرت. كودكى سعيد با مشقّات زيادى همراه بود، حتى در دوران دبستان هم بعدازظهر در خانه، پدر و مادر را در قالىباقى همراهى مىكرد.
اتمام دوران تحصيلى راهنمايى (مدرسه ى راهنمايى شهيد خدمتى) با پيروزى انقلاب اسلامى و شروع جنگ تحميلى عراق عليه ايران مصادف بود.
سعيد براى اوّلين بار در سال 1361ش داوطلبانه از طرف بسيج عازم ميدانهاى رزم شد. او علاوه بر حضور در جبهه، تحصيلات خود را ادامه داد و تا آنجا پيش رفت كه بعد از اتمام دوران دبيرستان در كنكور سراسرى و در رشته ى مهندسى عمران پذيرفته شد ولى چون زمان قبولى او در دانشگاه با نياز مبرم جبهه ها به رزمنده همزمان بود، صندلى كلاس درس مهندسى در دانشگاه را (كه خيلىها آن را كمال سعادت و خوشبختى در دنيا دانسته و تنها آرزوى خود مىپندارند) رها كرد و با اين كه تا آن زمان حدود چهار سال در گردانهاى پياده در خطّ مقدّم در مبارزه با متجاوزان شركت كرده بود، باز هم خود را مديون انقلاب و شهدا و اطاعت از اوامر رهبر و امامش را بر خود واجب مىدانست. انگار بعد از اين مرحله تصميم جدّى گرفته بود، چرا كه پس از آن به حسّاسترين و پرخطرترين گردان رزمى، يعنى گردان غوّاصان خط شكن، رفت و بعد از چندين ماه آموزش دشوار سنگين غوّاصى، در تاريخ 65/10/10 براى آخرين بار در عمليّات كربلاى چهار بعد از عبور از رودخانه ى اروندرود به مواضع دشمن در جزيره ى امّالرّصاص عراق حمله بردند و بعد از درگيرى سخت و شديدى، به آرزوى ديرينه و ديدار با معبود گمشده ى خود رسيد ولى اثرى از جنازه ى او باقى نماند و پدر و مادر را در انتظار ديدن جنازهى خود گذارد.
روحش شاد، يادش گرامى وراهش مستدام باد.
بِسْمِ رَبِّ الشُّهداءِ وَ الصِّدّيقينْ
مِنَ الْمُؤمنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُ اللهَ عَلَيْهَ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مِنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلوُ تَبْديلا
برخي از مؤمنان بزرگمرداني هستند كه به عهدي كه با خدا بستند كاملاً وفا كردند تا به راه خدا شهيد شدند و برخي به انتظار فيض شهادت مقاومت كردند و هيچ عهد خود را تغيير ندادند.
قال الله تَباركَ و تَعالي: مَنْ طَلَبَني وَ جَدَني وَ مَنْ وَجَدَني عَرَفَني وَ مَنْ عَرَفَني اَحَبَّني وَ مَنْ اَحَبَّني عَشَقَني وَ مَن عَشَقَني عَشَقْتُهُ وَ مَنْ عَشَقَني عَشَقْتُهُ قَتَلْتُهُ وَ مَنْ قَتَلْتُهُ فَعَلَيَّ دِيَتُهُ وَ مَنْ عَلَيَّ دِيَتُهُ فَانَ دِيَتُهُ
آنكس كه مرا طلب كند مييابد، آنكس كه مرا يافت ميشناسد، آنكس كه مرا شناخت دوستم ميدارد، آنكس كه دوستم داشت به من عشق مي ورزد، آنكس به من عشق ورزيد من نيز به او عشق ميورزم، آنكس كه به او عشق ورزيدم ميكشم او را و آنكس را كه من بكشم خونبهايش بر من واجب است و آنكس كه خونبهايش بر من واجب استپس من خودم خونبهايش هستم.
اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ الله وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُالله وَ اَشْهَدُ اَنَّ عَليّاً وَليُّالله
شهادت ميدهم كه جز خداي يگانه خدياي نيست و محمد(ص) رسول و فرستادة اوست و شهادت ميدهم كه علي ولي خدا و جانشين بعد از پيامبر است.
به نام الله يگانه هستيبخش كائنات، ياريكنندة مستضعفان و كوبندة مستكبران به نام او كه دلها تنها به نام او آرام ميگيرد و مرگ و زندگي ما به دست اوست.
بارالها بسياري گناهان روي ما سياه كرده و پردة عصمت دريده است و رشتة اتصال بين خالق و مخلوق بريده است واز سنگيني بار معاصي پشت ما خميده است. الها عمر خود به غفلت و گناه سپري كرديم غافل از اينكه براي چه خلق شدهايم. تو ما را خلق كردي تا خليفة تو بر روي زمين باشيم و تو را عبادت كنيم ولي ما سر به طغيان برداشتيم. روزي تو را خورديم و اطاعت شيطان نموديم. خدايا آنانكه تو را شناختند دل از اين ديار فاني بريدند و در عشق لقاء يار سوختند و در راه وصال تو صحراهاي بلا را در نورديدند و در فراق تو آنگونه گريستند كه گويي بهترين عزيز خوش را از دست دادهاند. آنان مرگ را كه نامش براي طالبان دنيا ماية وحشت است در ميدانهاي نبرد به بازي گرفتند و به هنگام ياري دين و مصاف با كافران بسان شير غريدند و بر صفوف دشمنان حمله بردند و هرچه لحظة شهادتشان نزديكتر ميشد چهرة آنان گلگونتر ميگشت و آنگاه كه روح پاكشان به آسمانها عروج كرد شنيدند ندايي كه به آنان خطاب فرمود: يا اَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّه اِرْجِعي اِلي رَبِّكِ راضيَّهَ مَرْضيَّه فَادْخُلي في عِبادي وَ ادْخُلي جَنَّتي: اي نفس قدسي مطمئن و دل آرام امروز به حضور پروردگارت بازآي كه تو خشنود و او راضي از تو است بازآي و در صف بندگان من درآي و در بهشت من داخل شو. آري شهيدان زندهءاند و در پيشگاه الله و در حضور ملائكه الله روزي ميخورند و هر دم بر زندگي حيواني ما لبخند ميزنند. بياييم ما نيز گوشهاي از اعمال اين خاصه اولياءالله را سرمشق زندگاني خويش قرار دهيم تا شايد روز قيامت كه لايَنّفَعُ ماً و لا بَنُون است مورد لطف و رحمت خداوند قرار گيريم.
خدايا تو را شكر ميكنم كه ما را انسان بيافريدي و بهترين آيين و بهترين پيامبر و والاترين امامان را براي ما فرستادي و حجت خود را بر ما تمام نمودي. تو را شكر ميكنم كه مرا در اين زمان بيافريدي كه براي ياري حسين زمان (خميني كبير) به جبهه بروم و براي ياري دين تو كسوت جهاد بر تن كنم. خدايا دعاي ما اين است كه اين امام عزيز را براي ياري دينت تا انقلاب مهدي(عج) محفوظ بدار.
جبهه را حال و هوايي ديگر است گويي ملكوتيان مردم در انتظار پرواز ارواح پاكي از فرزندان آدم هستند كه خونهاي پاكشان بر زمين خواهد ريخت و با خونشان پيام فتح و نصرت اسلام را به گوش جهانيان خواهند رسانيد.
بارالها تو را شكر ميكنم كه بر من منت نهادي و مرا هدايت نمودي و از گرداب گناه نجات بخشيدي و مرا به اين دانشگاه حسين راهنمايي كردي. گرچه من لياقت شركت در اين دانشگاه را نداشتم و كارنامهام را بدانگونه نبود تا مرا به اين دانشگاه راه دهند و اين جز لطف و كرم تو نيست. معبودا چگونه شكر اين همه نعمت را به جاي آورم كه دستم را گرفتي و از امواج تعلقات و دلبستگيها نجات دادي و به جايي آوردي كه جز نام تو بر لبها نيست و جز عشق تو در سرها نيست و جز مهر تو در دلها نيست و به دانشگاهي آمدهام كه آموزگارش حسين است و درس آن ايثار و كارنامة قبولي آن شهادت و قبل از ما كساني آمدند و به كاروان حسين پيوستند كه مصاديق بارز السابقون السابقون اولئك المقربون بودند.
خدايا ميدانم كه لياقت شهادت را ندارم و اگر شهيد شدم از لطف و مرحمت توست كه اين فوز عظيم را نصيبم نمودي.
چند وصيت دارم كه اميدوارم به آنها عمل شود. وصيت من وصيت همة شهدا و پيام همة به خونخفتگان است.
امت شهيدپرور و حزبالله قدر اين نعمت بزرگ رهبري را بدانيد و خدا را به خاطر اين نعمتي كه به ما ارزاني داشته و ما را از ذلت به عزت رسانده شكر كنيد و همواره و به خصوص بعد از نماز براي طول عمر بابركتش دعا كنيد و هرگز از خط امام جدا نشويد. و براي فرج آقا امام زمان(عج) دعا كنيد. از دانشجويان و دانشآموزان ميخواهم كه تعهد را در كنار تخصص بياموزيد و تربيت را در كنار تعليم قرار دهيد كه اگر يكي از اين دو بال را از دست بدهيد سقوط خواهيد كرد. و اگر ميخواهيد براي آيندة جامعه مفيد باشيد در تقويت ايمان و تهذيب نفس بكوشيد.
چند وصيتي خدمت خانواده عزيزم دارم: پدر و مادر عزيزم زحمتهاي هجده سالة شما را در حق خود هرگز فراموش نميكنم. ميدانم كه هيچگاه نخواهم توانست زحمات شما را جبران كنم. من تاكنون فرزند خوبي براي شما نبودم و آنطوري كه بايد حق فرزندي را ادا نكردم. اميدوارم مرا ببخشيد و حلالم كنيد. انشاءالله اين فرزند وسيلة شفاعت شما در روز قيامت باشد. هرگاه خبر شهادت من به شما رسيد آية استرجاع را بر زبان جاري كنيد و بگويد انّا للهّ و انّا اليه راجعون. همة ما از خداييم و به سوي او باز ميگرديم. من جز امانتي در دست شما نبودم. خدا را شكر كنيد كه توانستيد اين امانت را به صاحبش برگردانيد. در مرگ من صبر پيشه كنيد و خوشحال باشيد كه پايان عمر من شهادت در راه خدا بود و شهادت بهترين و شرافتمدانهترين مرگهاست. آري آنگاه كه اجل انسان فرا رسيد بايد بميرد چه در رختخواب باشد و چه در زير آتش و گلوله چه سعادتي از اين بالاتر كه انسان خونش را به پاي درخت اسلام بريزد و حيات عِنْدُ الرَّب را برگزيند. پدر و مادر عزيزم از شما ميخواهم كه هيچگاه دست از دامن ائمه برنداريد و در سختيها و شدائد به خدا و معصومين توسل جوييد. تنها برادرم را به نحو احسن تربيت كنيد و او را با اسلام و احكام اسلامي آشنا سازيد.
از خواهرانم ميخواهم كه زينبگونه در مرگ من صبر كنند و پيام خون شهدا را به گوش ديگران برسانند. از شما خواهرانم ميخوام كه نماز را سر وقت بخوانيد و سبك نشماريد كه مبادا روز قيامت مورد شفاعت شهدا و حضرتزهرا(س) قرار نگيريد و از حفظ حجاب و عفت اسلامي كوشا باشيد و در آخر از شما ميخواهم كه مرا ببخشيد و حلالم كنيد. والسلام
عليكم و رحمه الله و بركاته
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
سعيد برادران
28/ 09/ 1365
16 ربيعالثاني 1406