جواد باقری نصرآبادی
اکبرآقا
سرباز ژاندارمری
1343/01/01
شهر سفیدشهر (نصرآباد )
1362/12/03
سردشت
سفید شهر (نصر آباد)
جواد باقری در 1344/1/1 در شهر نصر آباد ( سفید شهر ) دیده به جهان گشود و در دامان خانواده مذهبی و پر مهر و محبت با عشق اهل بیت رشد کرد و بزرگ شد پس از طی دوران ابتدائی، بدلیل مشکلات خانوادگی و فقدان مدرسه راهنمائی بدنبال شغل آزاد رفت و در حرفه بنائی و معماری مشغول شد و بدلیل هوش و استعداد ذاتی، خیلی سریع در این حرفه مجرب و کار آزموده شد و در همان دوران نوجوانی، خود مستقلاً تمام امور زیر بنائی و سفت کاری بنائی را انجام میداد. در این میان که مصادف بود با دوران انقلاب اسلامی، در برنامه های مختلف اجتماعی عمرانی و خیریه روستا حضور داشت. مشارکت در احداث مسجد، پایگاه بسیج و تعمیر و بازسازی اماکن عمومی از جمله اقدامات وی بود. با شروع جنگ تحمیلی دو نوبت به جبهه اعزام شد یک نوبت در منطقه تنگه چزابه و در نبرد سنگین با متجاوزین عراقی شرکت کرد که در این مأموریت بسیاری از همرزمان جواد به درجه رفیع شهادت نائل آمدند و خداوند برای او سرنوشت دیگری نوشته بود و سالم به عقب برگشت. در نوبت دوم در عملیات فتح خرمشهر حضور داشت. پس از بازگشت از این عملیات به خدمت سربازی اعزام شد و پس از طی دوره آموزشی مربوطه، داوطلبانه عازم کردستان شد با اینکه منطقه کردستان هر روز شاهد درگیریهای مزدوران بود اما به دلیل روح آزادگی و فداکاری که در جواد بود داوطلبانه عازم کردستان شد. در طول مدت خدمت، به گواهی همرزمانش، بدلیل روح بلند، شجاعت و شوخ طبعی که داشت همواره با شوخی و خنده، شادی و نشاط همرزمانش خویش را فراهم میآورد و به همین علت، عملیاتهای دشمن در کردستان هیچ تأثیری در روحیه او نداشت.
پس از چندین ماه خدمت در کردستان در یک مأموریت که به منظور کمک به یکی مقرهای انتظامی که مورد حمله ضد انقلاب قرار گرفته بود، عازم منطقه مورد حمله شد و در بین راه در کمین ضد انقلاب قرار گرفته و شربت شهادت نوشید و به آرزوی دیرینهاش رسید.
روحش شاد و راهش مستدام و پر رهرو باد
بسم رب شهدا و الصدیقین
«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»
گمان نکنید کسانی را که در راه خدا کشته میشوند، مردهاند بلکه آنها زنده به حیات ابدی هستند و در نزد خدا روزی میخورند، لکن همۀ شما این حقیقت را درک نخواهید کرد.
(آل عمران169)
شهدا شمع محفل بشریتند. (استاد شهید مطهری)
سلام و درود به رهبر عزیز و امید مستضعفان جهان زمینهساز حکومت حضرت مهدی(عج) (امامخمینی) و به همۀ شهدایی که از صدر اسلام تاکنون با خوان خود درخت اسلام را سیراب نگه داشته و به رزمندگانی که در جبهۀ حق بر علیه باطل ایثارگرانه برای حراست از اسلام عزیز مبارزه میکنند و به پدر و مادرم که بیشترین رنج و زحمت را در طول زندگیام از جانب من متحمل شدهاند و حق بزرگی بر گردنم دارند و به برادران و خواهرانم که همیشه در کنار یکدیگر زندگی میکردیم و به دوستانم که هرگز محبتهای آنها را فراموش نخواهم کرد.
پدر و مادر و برادران و خواهرانم، شاید وقتی که این نوشته را بخوانید دیگر من نباشم، خداوند گناهانم را بخشیده باشد و لطفی به من کرده باشد که در راه خودش شهید بشوم و بهسوی پروردگار خویش رجعت کنم و به لقای الله بپیوندم و باعث افتخار برای شما بشوم.
پدر و مادرم، در مردنم گریه نکنید، چرا که من نزد شما امانتی از طرف خدا بودم و این امتحان از جانب پروردگار برای شما میباشد و چون شما از این امتحان سربلند بیرون آمدید باید خوشحال باشید و صبر داشته باشید که خداوند صابرین را دوست دارد.(و الله مع الصابرین) و خوشحال باشید که فرزندی را در راه خدا قربانی دادهاید، انشاءالله خداوند به شایستگی خودش قبول کند.
خدایا، تو خود میدانی که من فقط و فقط برای رضای تو و برای پیاده شدن احکام تو در روی زمین به جبهه آمدهام و بزرگترین آرزویم ریختن خونم در راه توست، چرا که تو خود به وجود آورنده آنی و ریختن این خون ناقابل شاید سبب آمرزش خطاها و گناهانی باشد که در این دنیای فانی و بیهوده انجام دادهام.
خدایا! این حکومت، حکومت تو بر این ملت است، خدایا ریشه کسانی که مخالف این حکومت هستند از روی زمین بکن، بارالها عمر رهبر عزیز ما را زیاد بگردان، رهبری عزیزی که این ملت را از فساد و خواب غفلت و سقوط در راه شیطان نجات داد.
خدایا، عمر رهبر ما را آن چنان زیاد بگردآنکه تا انقلاب حضرت مهدی(عج) ادامه داشته باشد.
خدایا، دشمنان اسلام مخصوصاً آمریکا و شوروی و اسرائیل جنایتکار را نابودشان بگردان و پرچم پرافتخار لا اله الا الله، محمد رسولالله را به دست این امت حزبالله در سراسر گیتی به اهتراز دربیاور.
و اما تو ای مادر عزیزم میدانم چه رنجها و سختیها و چه خون دلها برای تربیت شدن من خوردهای تا اینکه خدای نکرده به راههای کج و انحرافکننده دچار نشویم و میدانم چه شبهای بسیار طولانی را بیدار ماندهای تا اینکه ما سلامت باشیم، و میدانم اکنون چه آرزوها برای من داری، اما چه کاری بهتر از اینکه فرزندی را در راه خدا بدهی، چه کاری بهتر از اینکه انسان هدیه ناقابلی را به معبودش که ما را به وجود آورده بدهد.
در آخر از ملت ایران به خصوص مردم شهیدپرور نصرآباد میخواهم که امام امت را تنها نگذارید و پشتیبان ولایتفقیه باشید و ارگان های انقلابی را یاری کنید و مسجدها را خالی نگذارید که دشمن ما از مسجد میترسند و جوانها بیشتر به جبههها بروند و به فرموده امام عزیزمان نگذارید آن کسانی که در جبهه هستند خسته بشوند.
در ضمن اگر کسی خدای نکرده از من ناراحتی دارد به بزرگی خودش مرا ببخشد و از پدر و مادرم و برادرانم و خواهرانم هم میخواهم گرچه در این عمر کوتاهم شما را بیش از آن نبودم که اذیت کنم و اکنون نمیدانم با چه رویی بگویم که مرا ببخشید، شما هم به بزرگی خودتان از صمیم قلب مرا ببخشید.
و اما دربارۀ پولی که قبل از سربازیم جمع کردهام همه آن را به جهادسازندگی کاشان بدهید تا در راه اسلام خرج کند و موتورم هم از پدرم باشد.
از کسانی که پول میخواهم به این شرح میباشد، عباس باقری (برادرم) 20هزار تومان، حسین باقری (برادرم) 20هزار تومان، حسین عبداللهی 6800 تومان، رضا دانشوری 4هزار تومان، محمدآقا زمانی 2800 تومان، حاج ماشاءالله زیارتی 800 تومان.
در ضمن حدود یک ماه نماز قضایی دارم و حدود 150 روز، روزه قضایی دارم. هرکس میتواند برایم قضا نماید
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی(عج)، حتی کنار مهدی(عج) خمینی را نگهدار
از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا.
برادر حقیر شما سرباز وظیفه جواد باقری