امیرحسین نیک روش بیدگلی
محمود
بسیجی
محصّل
1347/03/08
1363/12/17
هور العظیم
گلزارشهدای امامزاده هادی (ع) بیدگل
امير حسين نیک روش در تاریخ 1347/3/8 شمسي در يك خانواده اصيل و مذهبي، از قشر زحمت كش و مستضعف چشم به جهان گشود دوران طفوليت را در دامان پر مهر مادر به سر برد و شش ساله بود كه براي يادگيري علم و دانش راهي آموزشگاه صباي بيدگل شد. دوران ابتدايي را با جديت و موفقيت كامل به پايان برد و براي ادامه تحصيل در دورة راهنمايي در مهرماه 1359 راهي مدرسة راهنمايي شهيد علي خدمتي گرديد، ولي در اين موقعيت كه همزمان با هجوم صدام كافر به ميهن اسلامي بود و بيم آن مي رفت كه انقلاب نو پاي اسلامي با خطراتي مواجه شود. به موجب تعهدي كه وي به مكتـبش داشت و مسئوليت بس خطيري را بر دوش خود احساس مي كرد. تصميم گرفت براي انجام تكليف سنگر مدرسه را ترك و در سنگر جبهه حضور يابد و با اين كه سن او مقتضي رفتن به جبهه نبود از اين رو در پشت جبهه طي يك دورة شش ماهه در يك كارگاه مكانيكي آموزش ديده و پس از پايان آموزش از طرف جهاد سازندگي كاشان در تير ماه 1361 جهت كارهاي مكانيكي و خدماتي به جبهه اعزام گرديد.
امير حسين در پايگاه صاحب الزمان(عج) به آموزش مقاومت پرداخت و با گذراندن اين آموزش در 1361/6/15 از طرف بسيج سپاه آران و بیدگل جهت آموزش به اصفهان عزيمت كرد و پس از آموزش به كردستان اعزام شد و يك دورة دو ماهه در جنوب را نيز گذراند و سرانجام با يك تعهد يك ساله در واحد اطلاعات عمليات لشگر امام حسين(ع) مشغول انجام وظيفه شد.
او در اعزام نهايي به عنوان خط شكن عمليات بدر در روز جمعه 1363/12/17 به عشق ديرينه خود فوز عظيم شهادت نايل شد و آن گاه كه عاشقانه به ديدار معشوق شتافت، وجود مبارك خود را نيز در آب هاي هورالهويزه شستشو داد.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و درود بیکران بر بزرگ رهبر عالم بشریت مهدی موعود(عج) و با سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران امام خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی و با سلام بر پدران و مادران شهیدپرور که فرزندان خود را به جبهه فرستادند، با سلام به ملت شهیدپرور آران و بیدگل.
خدمت پدر و مادر مهربانم: امیدوارم که حالتان خوب باشد و از اینکه فرزندتان را به جبهه فرستادید ناراحت نباشید چون ما برای اسلام و قرآن میجنگیم و اگر شهید شدم جایم بهشت است انشاءالله...
این دنیا هیچ ارزشی ندارد ونباید همیشه به فکر هوای نفسانی بود بلکه باید کمی هم به آخرت بیندیشیم زیرا زندگی از آنجا شروع میشود که چه بهتر که دست از این دنیا برداریم و در این امتحان بزرگ قبول شویم انشاءالله که صدام را سرنگون خواهیم کرد و این صدام بداند که ما تا آخرین قطرة خون خواهیم جنگید و از اسلام دفاع خواهیم کرد و تمام مستکبران را نابود خواهیم ساخت. خدا داند که من برای آب نمیجنگم که آب از آسمان میبارد و برای خاک نمیجنگم که خاک مرا میبلعد برای آن میجنگم که امام حسین(ع) شهید شد. خدایا به من ایمانی عنایت کن که بیصبرانه منتظر باشم که عروسی زیبای شهادت را در ایام جوانی و لباس زیبای دامادی «کفن سرخ» را بر تن نمایم.
خدایا آنچنان روحیهای به من عطا کن که در میدانهای نبرد و در سختترین شرایط که با دشمن روبهرو هستم شیطان وسوسهام نکند تنها قلبم به عشق تو بتپد و زبانم ذکر تو گوید و در سرم هوای تو باشد، و اما ای پدر و مادر عزیزم: مبادا اگر شهادت نصیب من شد گریه کنید که این منافقان از خدا بیخبر خوشحال شوند و اگر خواستید گریه کنید فقط برای علیاکبر امام حسین(ع) گریه کنید.
از زحماتی که برای من کشیدهاید تشکر میکنم و مرا حلال کنید و شکرگذار باشید زیرا امانتی که خدا به شما داده بود به او پس دادهاید از شما میخواهم شبهای جمعه دعای کمیل برایم بخوانید تا گناهانم پاک شود، از پدرم میخواهم که خودش مرا در خاک بگذارد و از برادرانم میخواهم که ادامهدهنده راه شهدا باشند.
تعدادی کتاب دارم که آنها را به کتابخانه محل تحویل دهید، ای دوستان و رفقایم که میگویید رفیق امیر هستیم این حرف را نزنید فقط فکر جنگ و جبهه و پیرو ولایت فقیه باشید.
و اما ای مردم آران و بیدگل: من کوچکتر از آنم که سخنی با شما بگویم، اما از رفتن فرزندان خود به جبهه جلوگیری نکنید که فردا در محضر زینب(س) و امام حسین(ع) نخواهید توانست جوابگو باشید که تحمل 722 تن شهدا را نمودند.
و صفوف نمازجمعه را هرچه مستحکمتر کنید و پیرو ولایت فقیه باشید و رابطه خود را با بسیج و سپاه و جهاد قطع نکنید و به جبهه داوطلبانه بروید.
در پایان از همة شما حلالیت میطلبم.
امیرحسین نیکروش