جعفر مهتری آرانی
علی
بسیجی
کشاورز
1334/12/15
1361/08/16
عین خوش
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
جعفر مهتری آرانی در سال 1334 در خانواده اي كشاورز، دامدار و قالي باف در آران به دنيا آمد، زندگي پر از مشكلات خانواده منجر شد كه جعفر بعد از اتمام دوران ابتدايي، براي كمك به پدر به امر كشاورزي و دامداري پرداخت.
او از روحيه مذهبي بالايي برخوردار بود و لحظه اي از اوقاتش را بيكار نمي گذراند شركت در جلسات قرآن، دعاي ندبه بخصوص عشق به اهل بيت عليهم السلام منجر شد كه او خادم ثابت هيئت عزا داري حضرت ابوالفضل العباس(عليه السلام) محله شود و در ايام محرم و حركت دستجات عزاداري، بلندگو دار هيئت ابوالفضل(عليه السلام) باشد.
در سال 1350 ازدواج كرد كه حاصل آن دو فرزند پسر و يك دختر بهنامهاي ( محمد، علي، زهرا ) است كه از آن جعفر به يادگار مانده است.
با اين كه در قيام حضرت امام خميني در سال 1342 كودكي بيش نبود به همراه قيام و حركت مردم آران به عنوان اعتراض به دستگيري حضرت امام خميني به سوي كاشان حركت كرد.
عليرغم آنكه تحصيلاتش را ادامه نداده بود امّا از درايت و بينش سياسي خوبي برخوردار بود…
با هجوم دشمن به ميهن اسلامي در سال 1359 عليرغم مشكلات زياد زندگي در زمستان 1360 به عنوان بسيجي براي گذراندن آموزش نظامي راهي پادگان حمزه سيدالشهدا تهران شد و از آنجا به ميدان جنگ عزيمت نمود و در عمليات بيت المقدس ( آزاد سازي خرمشهر ) شركت نمود.
براي بار دوّم به منطقه شلمچه ( عمليات رمضان ) اعزام شد. و در نهايت براي بار سوم و آخر به منطقه عمومي عين خوش اعزام شد و بعد از سازماندهي در لشكر 14 امام حسين(عليه السلام) در عمليات محرم شركت نمود كه سرآنجام در 1361/8/16 در همان عمليات به شهادت رسيد.
روحش شاد و راهش مستدام باد
بسم رب الشهدا و الصدیقین
ان الذین آمنوا و الذین هاجروا فی سبیل
الله اولئک یرجعون رحمه الله غفور رحیم
با سلام و درود فراوان بر تمام شهیدان راه حق و حقیقت و فضیلت و آزادی که در رأس همه آنها حضرت مولی الکونین اباعبدالله الحسین(ع) است وصیتم را شروع میکنم:
بارخدایا تو را شکر میفرستم و سپاسگزارم که مرا در این راه همراهی کردی تا بتوانم در راه قرآن و اسلام عزیزت به جنگ علیه کافران بعثی بپردازم و تو را سپاس میگویم که مرا به حال خود وانگذاشتی و به راهی رهنمودم کردی که عاقبت آن سرای جاودان میباشد همان راهی را که امام و پیامبرانت رفتند.
بارالهی تو شاهد و گواهی که جبهه جنگ را برای انجام فرمان و رضای تو بر تمام هستی وجودم ترجیح دادم و این درسی که از رهبرم امام حسین(ع) آموختم که تمام هستی خود را در راه تو و برای یاری دین تو فدا نمود و در موقع هجرت از مکه به کربلا در روز عرفه در آن مناجاتش چنین فرمود خدایا هر که تو را گم کرد چه را پیدا کرد یعنی همه چیز را گم کرده است و هر که تو را پیدا کرد چه چیز را گم کرده یعنی همه چیز را پیدا کرده است. خدایا تو گواهی من از آن روزی که برای رضای تو گام در جبهه حق علیه باطل نهادم چه معنویت و صفا و روحانیت و کراماتی را مشاهده نمودم به جاست یکی از آنها را در وصیتنامه خود درج نمایم که اگر به آرزوی دیرینه خود که همان فیض شهادت در راه توست رسیدم برای مردم بخوانند من در حملهای که در فتح خرمشهر شرکت کرده بودم کرامتی را دیدم در حالی که گلوله و توپ دشمن بر سر ما میبارید فرماندهام مرا به یک سنگر انفرادی فرستاد که در آنجا تنها بودم و تیمم زدم و مشغول نماز شب شدم و با خدای خود گفتم الهی من کسی را جز تو و امام زمان ندارم همین طوری که نشسته بودم یک شیئی شبیه پرندهای را دیدم که یک عدد عکس کوچک از رهبر انقلاب و یک جلد دعای کمیل روی پایم انداخت که در آن لحظۀ تنهایی بر یقینم افزوده شد بعد این قضیه را برای فرمانده و برادرانم تعریف کردم عکس و دعا را نشان دادم که تمام برادران رزمنده از این برنامه به گریه افتادند معنویت عجیبی پیدا شد که همه مشغول خواندن دعا و راز و نیاز با خدا شدیم.
و از این جا پیامم به شما مردمان شهیدپرور: ما الان در زمان حساسی واقع شدهایم که هر لحظهاش از طرف خداوند تبارک و تعالی برای بندگانش امتحان است من از شما ملت در صحنه میخواهم که به فرمایشات رهبرکبیر انقلاب حضرت آیتالله العظمی امامخمینی مدظلهالعالی گوش فرا داده و جامه عمل بپوشانید و به جبهۀ حق علیه باطل رفته تا در همان سنگرهایی که برادران شما شهید شده و سلاحهایشان بر زمین افتاده جای آنها را پر کرده و اسلحههایشان را به دست گرفته تا بر علیه حزب بعثی-صهیونیستی عراق به سرکردگی آن شیطان بزرگ آمریکای جنایتکار به نبرد و ستیز برخیزید و از شما ملت آگاه و بیدار میخواهم که از حوزه های علمیه و روحانیت متعهد و مسئول حمایت کنید و در سنگر نمازجمعه شرکت نمایید و با این منافقین که در بین مردم به شایعهپراکنی و سمپاشی علیه انقلاب و روحانیت میباشند با قاطعیت تمام عمل نمایید.
و اما وصیتم به پدرم: پدر عزیز و مهربانم امیدوارم مرا حلال نمایی و بر من گریه نکنی اگر خواستی گریه کنی بر شهیدان کربلا گریه کن و افتخار کن که چنین فرزندی تحویل اجتماع نمودی که در راه رضای خدا قدم برداشته است.
وصیتم به مادرم: مادرم عزیزتر از جانم چه رنجها که به پایم کشیدی و زحمات زیادی برایم متحمل شدی. امیدوارم که فرزندت را حلال نمایی و مثل دیگر مادران شهدا مقاوم و استوار باشی و هر چقدر علاقه به من داری از تو میخواهم که به بچههای یتیم من محبت نمایی.
وصیتم به همسر عزیزم: همسرم از تو میخواهم که هیچ گونه ناراحت نباشی و افتخار کن که شوهرت را در راه اسلام عزیز دادی. فرزندان مرا مکتبی تربیت نما و در شهادت من برای خدا صبر کنی و مبادا بیتابی کنی با همۀ فرزندان من مخصوصاً (زهرای چهار سالهام) با مهربانی رفتار نما، همانطوری که همیشه در منزل با محبت و مهربانی رفتار مینمودی و از تو میخواهم که بچههایم را کنار قبرم بیاوری. خطاب به پسر بزرگم (محمد) محمدجان میخواهم که به درست ادامه دهی که بتوانی در آینده انشاءالله به این جامعۀ اسلامی خدمت نمایی و پسرم محمدجان میخواهم تو سر قبرم گلاب بدهی و اما خطاب به پسر دوم (علی) علیجان به درست ادامه بده تا وقتی که بزرگ شدی میخواهم به حوزه علمیه بروی و انشاءالله در آینده راه شهید مطهری را ادامه بدهی و اما وصیتم به دختر کوچکم زهرا، زهرای عزیزم امیدوارم که بزرگ شوی و راه بنتالهدی خواهر آیتالله شهید سید محمدباقر صدر را ادامه دهی.
وصیتم به برادرانم: از شما میخواهم که راه مرا ادامه دهید و در جبهه جای مرا پر کنید و در داخل با منافقین مبارزه کنید همانطوری که من با آنها مبارزه می کردم.
و شما خواهرانم با حجابت هم چون زینب یار و یاور برادرت باشی و پیام خون ما را به تمام مستضعفین جهان برسان که حق پیروز و باطل نابود است.
امیدوارم که همیشه این دعا را فراموش نکنید.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی(عج) خمینی را نگهدار.
جعفر مهدویان آرانی(مهتری)
19/ 08/ 1361