علی مشرقیان آرانی
محمدرضا
بسیجی
قالیباف
1342/01/01
1360/12/01
تنگه چزابه
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
علی تاریخ 1342/1/1 در خانوادهای مذهبی در شهرستان آران و بیدگل دیده به جهان گشود. سپس دوران ابتدایی را طی نموده و با توجه به فقر خانوادگی به کمک پدر شتافت و به شغل کشاورزی و قالی بافی مشغول شد. با شروع جنگ تحمیلی عشق و علاقه زیاد به جهاد در راه خداوند داشت و همیشه در خانه صحبت از شهادت می کرد. و میگفت دعا کنید تا من هم شهید شوم در شهادتش صبر نموده و گریه نکنند که خداوند با صابران است. سپس با اصرار زیاد رضایت خانواده را جلب نموده و از طرف بسیج سپاه آران و بیدگل به اهواز اعزام شد و دوره آموزش نظامی را در گلف اهواز به صورت فشرده طی نمود. با توجه به حملات گسترده دشمن به مناطق مرزی وارد منطقه شد. این طور که همرزمان او میگویند ایشان وقتی وارد منطقه شدند گویا بوی شهادت بر مشامش خورده حرف از شهادت و شهید شدن میزد و به همرزمان شهادت خود را مژده میداد گویا خود را لایق شهادت میدید. اما در انتظار شهادت لحظه شماری و روزها را سپری میکردند که زمزمه عملیات به گوش رسید علي در يكي از گردان هاي پياده سازماندهي شد و به اتفاق همرزمان خود پس از صدور دستور وارد عمليات چزابه شدند و ... و مظلومه با دشمن جنگیدند و به عشق دیرنه که همان شهادت بود رسید. باشد که خداوند او را با سالار شهیدان محشور نماید.
بسمه تعالی
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله
امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
اینجانب علیآقا مشرقیان شهادت میدهم اشهد ان لا اله الله و اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علی ولی الله. از آنجا که یک مسلمان باید وصیتنامه داشته باشد چند کلام وصیت مینویسم که انشاءالله در آیندگان مورد استفاده قرار گیرد و اما وصیتم به مردم شهیدپرور آران:
مردم بزرگ شهیدپرور دست از امام عزیز و انقلاب اسلامی برندارید و حرف های امام عزیز را از دل و جان گوش داده و به آن جامه عمل بپوشانید و حافظ انقلاب باشید. بسیج را که امام عزیزمان فرمان تشکیل آن را داده تقویت کنید.پدر و مادر عزیزم؛ آن یک دستگاه موتور که به نام خودم میباشد به بسیج میبخشم تا آن را برای حفظ پاسداری انقلاب استفاده کنند. مردم عزیز قرآن را پاس بدارید و از آن برای راهنمایی زندگی بهرهبرداری کنید. قرآن را زیاد بخوانید. مردم عزیز و بزرگوار آران و بیدگل مجالس عزاداری اباعبدالله الحسین و چهارده معصوم را گرم نگه دارید.
و اما وصیتم به پدر و مادر عزیزم: پدر و مادر عزیزم مرا حلال کنید اگر کوتاهی از من سرزده مرا عفو کنید و دست شما را میبوسم. پدر و مادر عزیزم انشاءالله اگر شهید شدم صبور باشید و به خدا توکل کنید و اگر میخواهید گریه کنید به مظلومیت امام حسین(ع) و علیاکبر امام حسین گریه کنید و لباس مشکی به تن نکنید، زیرا من به آرزوی خودم که همان شهادت در راه خداست رسیدهام و بدانید من شهید میشوم و دیگر برنمیگردم و برای جلسات من مداح آقای موسوی را بیاورید.
خواهرانم مرا ببخشید و زینبوار زندگی کنید و حضرت زهرا(س) و حضرت زینب(س) را الگو در زندگی خود قرار دهید. برادر عزیزم مرا حلال کنید و نماز و قرآن را فراموش نکنید و این انقلاب را پاس بدارید و دنبالهرو امام باشید.
25/ 11/ 62
علیآقا مشرقیان آرانی