مجید کریم پناه
علی اکبر
پاسدار
1344/01/01
1365/10/27
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
مجید در تاريخ1344/1/1 یعنی دو سال پس از قیام خونین پانزدهم خرداد، در یک خانوادۀ مذهبی و متدین در شهرستان آران و بیدگل پا به عرصه وجود نهاد دوران پرماجرای کودکی او همراه با مشقات و رنجهای بسیار توأم بود و دوران زندگی بیست و یکساله مجید با الهام گیری از راهنمائیها و مراقبتهای خوب خانواده و تربیت صحیح اسلامی به پایان رسید. دوران تحصیلی مجید که معمولاً دوران جوش و خروش سنین نوجوانی است مقارن بود با راهپیمایی و تظاهرات خونین و پیروزی آفرین امت اسلامی در سالهای 56 و 57 که قیام ملت ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره) در اوج خفقان و استبداد رژیم منحوس پهلوی شكل گرفت. مجيد در اکثر راه پیماییها با جدیت و کوشش تمام شرکت مینمود.
با پیروزی انقلاب مجيد وارد دوران متوسطه گردید. در اين زمان جنگ عراق عليه ايران شروع شد.
مجید تصمیم گرفت جهت دفاع از دستاوردهای انقلاب اسلامی به جبهه های جنگ اعزام شود گرچه علاقه زیاد به حضور در جبهه داشت و خانواده نیز او را تشویق میکرد لکن جثه کوچک و کمی سن مانعی بود جهت اعزام . در هر صورت به اصرار زیاد و با پذیرش مسئولین برای اولین بار در بسیج شهرستان قم ثبت نام نموده و پس از گذراندن دوره آموزشی در اوایل سال 1360 به اهواز اعزام شد و از آنجا به خطوط جبهه مقدم خونین شهر (خرمشهر) رفت. مجید شب 19 ماه مبارک رمضان 1360 مصادف با شب ضربت خوردن مولای متقیان علی ابن ابیطالب (ع) به همراه دیگر همرزمانش از جمله شهید احمد مکاری نژاد زخمی میشود و پس از بستری شدن در بیمارستان جهت گذراندن دوره استراحت به خانه باز میگردد. در حالیکه نسبتاً زخمهایش التیام یافته بود مجدداً عازم میدان نبرد گردید و این بار به خطۀ گیلان غرب عزیمت نمود و سه ماه به طور متوالی در سنگرهای جبهۀ گیلان غرب به دفاع از ارزشهای اسلامی پرداخت و چون جبهه گیلان غرب از یک آرامش و آرایش نظامی نسبی برخوردار بود روح بزرگ و بلند مرتبه مجید آرامش نداشت و بعنوان شکارچی تانک به استقبال تانکهای مزدوران بعثی عراق میرفت.
مجید در عملیات بیت المقدس (به تاریخ 61/2/10) حضور داشت و پس از روزها نبرد سخت با مزدوران صدام، بالاخره در اثر اصابت ترکش خمپاره به شکمش به شدت مجروح گردید و حتی تا مرحله شهادت پیش رفت و او را به سردخانه نیز منتقل نمودند. در سردخانه در حین شناسایی و تفتیش اجساد شهدا متوجه شدند که مجید زنده است. فوراً او را به بیمارستان منتقل کردند و پس از بارها عملیات جراحی بر روی شکم وی و ماهها بستری شدن در بیمارستانها، خداوند مقدر فرمود که دوباره بهبودی نسبی خود را بازیابد و با همان توان و قوت باقی مانده، به پاسداری و دفاع از آرمانهای انقلاب اسلامی بپردازد. تا زنده بود مرتب خونابه از شکم وی جاری بود و روزانه چند مرتبه زیر پوش خود را عوض میكرد ولی هیچکس از حال او خبر نداشت به جز خانواده. مصیبتها و رنجهایی که مجید در این دوره مجروحیت کشیده قابل وصف نیست.
پس از بهبودي نسبی، مجدداً تصمیم به حضور در جبهه گرفت در حالیکه همرزمان و دوستان و خانواده، او را از رفتـن بـه جبهـه منـع مـیکـردند و حتی پزشکان معالج وی تأکید فراوان به استراحت او داشتند. مع الوصف مجید عزم دیار عاشقان نمود و در تاریخ 1361/8/2 جهت ادای دین و انجام وظیفه ، رسماً به عضویت سپاه درآمد و از طریق سپاه، داوطلب اعزام به جبهه برای مدت طولانی تا زمان شهادت شد. چون همانند قبل در انجام کارهای رزمی نیروی پیاده نمیتوانست شرکت کند، به واحد ادوات لشکر 14 امام حسین(ع) مأمور گردید و با شرکت در عملیات والفجر 4 (62/7/28) خاطراتی بس شیرین از این عملیات از خود به یادگار گذاشت و در صحنه های مختلف با خطرات بزرگ نیز دست و پنجه نرم کرد.
عملیات خیبر که یادآور شجاعتهای بی نظیر سپاهیان اسلام و مظلومیت سربازان اسلام است مجید به همراه برادرش داود در این عملیات شرکت كرد و سرانجام منجر به شهادت برادرش داود شد. با اصرار زیاد دوستان و فرماندهان، مجید جهت شرکت در مراسم بزرگداشت برادر به مرخصی آمد و پس از چند روز مجدداً به جبهه مراجعت نمود. پس از یک وقفه، در عملیات دیگری بنام بدر (به تاریخ 63/11/19 در محور هورالهویزه) شرکت کرد و از خود حماسه های زياد و خاطرات خوبی را به جا گذاشت. بعد از شركت در عملیات قدس 4 ، در عملیات باشکوه والفجر 8 که تداعی کننده عجز و ناتوانی دشمنان اسلام در مقابل اراده و ایمان سربازان اسلام بود شركت كرد و به عنوان مسئول آتشبار خمپاره به نبرد با کفر پیشگان صدامی پرداخت. در فاصلۀ زمانی بعد از عملیات والفجر 8 تا کربلای3 مجید در رستۀ دیدهبانی مشغول شد تا اینکه در عملیات کربلای 3 و در جریان فتح سکوی الامیه عراق از ناحیه دست و پا مجروح گردید و بعد از بهبود یافتن نسبی و کمتر شدن دردها مجدداً به واحد مربوطه بازگشت.
در جریان عملیات کربلای 4 – طبق قرعه کشی که بین دیده بان جهت شرکت در عملیات انجام گرفته بود مجید نتوانست در عملیات شرکت کند و بسیار از این موضوع ناراحت بود و عدم شرکتش در خط مقدم، چنان روح مجید را زجر میداد که از همه بریده و گوشه گیری مینمود علاوه بر اینکه در این عملیات جمعی از یاران و همسنگرانش را از دست داد از جمله حاج شیخ جواد قاسمپور، احمد علی بیابان پور – علی محمد سیفی زاد و ... لذا تاب و توان را از مجید ربوده و بی اختیار گریه میکرد، اما به محض شنیدن خبر آغاز عملیات کربلای 5 به سـوی خـط مقـدم روانـه شـد و بعنوان دیده بان لشکر مقدس امام حسین(ع) در پیشاپیش رزمندگان در عملیات شرکت كرد تا اینکه در تاریخ 1365/10/27 ساعت 10/30 صبح در حالیکه مشغول دیده بانی در خط مقدم (چند صد متری دشمن) بود و تحرکات دشمن را زير نظر داشت. سرش مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و در همان لحظات اول به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
روحش شاد و راهش مستدام و پر رهرو باد
وصیتنامه اول
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین
و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
با سلام و درود به محضر مبارک امام زمان و نائب بر حقش امامخمینی و با سلام و درود به ارواح طیبۀ شهدا و با سلام به مجروحین و مفقودین و خانوادههای معظم آنها وصیتنامهام را شروع میکنم.
پروردگارا، معبودا، خداوندا، ای خدایی که به من جان دادی و ای خدایی که به من ایمان عطا کردی، ای خدایی که در همۀ کارها کمکم کردی، و ای خدایی که توفیق رفتن به جبههها را به من عطا کردی، و ای خدایی که به هنگام ناامیدی، امید به من دادی و ای خدایی که پیروزیها را نصیب ما کردی و ای خدایی که با تو درددل میکردم و ای خدایی که در هنگام عملیات به امید تو حرکت میکردم و در درگیریها به تو توکل میکردم، و ای خدایی که شفادهندۀ من و همۀ مجروحین هستی و ای خدای مهربان تو را شکر میکنم و شکرگزار نعمتهایت هستم. ای خدای مهربان قبول کن این شکر ناقابل را به درگاهت.
آری، اکنون که رزمندگان اسلام، این اسلام عزیز را به سراسر جهان گسترش میدهند و دشمن را از سرزمین اسلامی برمیچینند و در این درگیریها بعضی مجروح، شهید و اسیر میشوند و با خونشان زمین را سرخ میکنند. و با این خونهاست که اسلام به سوی پیروزی کشیده میشود و اگر قرار است که اسلام با خون و جان عزیزان رشد کند پس ای گلولهها و ترکشها و توپها بدن مرا دریابید و بدن را قطعهقطعه کنید و مرا بسوزانید که بدن من از بدن سرور شهیدان بالاتر نیست که میخواهم با بدنی پارهپاره به دیدار حسین(ع) و شهدا بروم.
خداوندا! میدانی مسئولیتی را که تو و خون شهیدان بر گردنم نهادند انجام وظیفه نکردم و ذره ای هم برای این انقلاب خدمت نکردهام. در صورتی که این انقلاب اسلامی بر من خیلی حق دارد که این انقلاب مرا از چه گناهانی بازداشته و مرا به سوی تکامل سوق داد و مرا به راه الله کشانید. و من شکرگزار این نعمتها نبودم. لیکن تو مرا ببخش.
ای مردم شما که رهرو راه شهیدان هستید. شما که مسئولیتی عظیم بر دوش دارید برای این انقلاب کوشش کنید، خدمت کنید. همچنانکه این انقلاب چه خدمتهایی کرده است و به قول و فرمایش حضرت امام «هی نگویید انقلاب برای ما چه کرده، تو برای انقلاب چه کار کردی» این انقلاب شما را از چه گناهانی بازداشته است و پاک گردانید.
همیشه طرفدار حق باشید و یار روحالله این امام عزیز را تنها نگذارید. همچنانکه امام شما را تنها نمیگذارد و خدمت میکند. و بر خدا توکل کنید «و جبههها را خالی نکنید» که پیروزی از آن مسلمین است. خداوندا شهادت در راهت را نصیبم بگردان و در آن لحظه مرا به خود وامگذار و در آن لحظه توفیق دیدار امام زمان(عج) را به من عطا بفرما و از گناهانم درگذر و مرا باایمان از این دنیا بیرون ببر و این عبادتهای ناقابل و این تن پارهپاره و مجروحم را پذیرا باش. ای مردم از خدا غافل نشوید و راه شهیدان را ادامه بدهید و طرفدار روحانی مبارز و در خط امام باشید. و در خط امام حرکت کنید، نه زیاد تند بروید که از امام جلو بیفتید و نه زیاد کند بروید که از امام عقب بیفتید. فقط همگام با امام و در خط امام باشید.
امروز صدر اسلام شروع شده است دوباره مکتب توحید در برابر قدرتهای بزرگ قرار گرفته است. و تاکنون زنده نبودهایم بلکه مرده بودیم و اکنون از خواب غفلت بیدار شدهایم و این لحظههای جهاد و مبارزه برای من لحظههای آغاز زندگی بوده است و کمکم این زندگی حساس و خطرناکتر میشود و مسئولیت ما هم سنگینتر میشود. و باید از خود سؤال کنیم که آیا وارثان به حقی برای شهدا بودهایم و آیا به راستی خون پاک شهدا را پاس داشتهایم و اگر تاکنون موفق نشدهایم توجه کنیم تا دین خود را به شهدا عزیز و اسلام ادا کنیم. پس با تلاش و کوشش پیگیر خود به نگهداری از دستاوردهای انقلاب بکوشیم و زمینۀ صدور واقعی آن را با عمل صحیحمان فراهم کنیم «انشاءالله».
آری ای مردم! امروز افتخارمان این است که در راه عقیدهای جهاد و مبارزه میکنیم که به حقانیت آن کاملاً آگاهیم و غیر از این راهی برایمان نمیماند که یا پیروز میشویم و یا شهادت را چون اسلحهای مرگبار بر فرق دشمن فرو میآوریم و هدفمان از این راه به خاطر خدا و اسلام است.
و بنده برای خدا و اسلام جهاد کردهام و آخر در این راه به شهادت نائل خواهم گشت و طبق فرمودۀ امام در مورد شهادت دکتر چمران که همۀ ما باید مثل چمران بمیریم و هنر آن است که بیهیاهوی سیاسی و خودنمایی های شیطانی برای خدا برای اسلام به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوای نفس و این هنر مردان خداست.
خدایا میخواهم همچون چمران باشم و مرگ من را هم چون چمران قرار بده. خدایا شهامت و شهادت و فداکاری چمران را نیز به ما عطا فرما که در هر کجا که باشد مرگم بهسر آید تا من همچون مردان دلیر اسلام شهید شوم. خداوندا میخواهم در میان دوستان همرزم مظلوم بمانم. خدایا آن چنانکه اسلام و قرآن و رهبر و روحانیت را به چمران شناساندی به من نیز بشناسان تا از مجاهده دست برندارم. خدایا دوست دارم و از تو میخواهم تا انقلاب مهدی در کنار خمینی باشم و در رکاب آن امام عزیز شهید شوم. خدایا از تو میخواهم تا زمانی که نفس دارم به طور مداوم و دائم در جبههها باشم و از مظلومان و خون پاکشان دفاع کنم. خداوندا! میخواهم تا نام من در عرش به عنوان سردار رشید نوشته شود. خدایا کمکم کن تا انتقام خون سرخ شهیدان و برادرم داود را از دشمن بعثی صهیونیسم بگیرم.
وصیتم به پدر خوب و گرامیم و مادر مهربان و باوفایم: از صمیم قلب به شما سلام میرسانم. شما که با انگشتهایتان رضایتنامه و در اصل شهادتنامهام را امضا کردید و اجازۀ رفتن به جبهه را به من دادید و جلوگیری از رفتن به جبهه نکردید اجری عظیم نزد خداوند دارید. شما که یک فرزند در راه خدا هدیه داده بودید و دوباره فرزند دیگری هدیه میکنید. ناراحت نباشید و صبر را پیشۀ خود سازید و توکل کنید بر خدای بزرگ و راضی باشید به رضای خداوند. و من را ببخشید و حلال کنید. و از خداوند بخواهید که این هدیۀ ناقابل را قبول فرماید و برایم طلب مغفرت نمایید. و از زحمتهای شما و از غمها، دردها و دعاهای شما در ساعاتی که من در جبهه و بیمارستان بودم حلالیت میطلبم.
وصیتم به خواهر و برادرانم: شما مرا حلال کنید و این اسلام و امام عزیز را یاری فرمایید. که به حق پیروزید و از شما میخواهم که اگر به کربلا رفتید به جای من نیز یک زیارت بکنید. دوست دارم که راهم که همان راه الله است ادامه بدهید. و جای مرا در جبهههای نبرد خالی نگذارید. و از شما میخواهم که صبر را پیشه بگیرید. و از امام غافل نباشید. و بر حسین(ع) و شهدای کربلا گریه کنید. چون آنها عزیزتر از من هستند.
و اما در پایان چند سخنی با جوانان: و اما ای جوانان تحتتأثیر حرفهای شخصی قرار نگیرید و جبهه را ترک نکنید و به یاد روز قیامت باشید که پنجاه هزار (000/50) سال از یکدیگر جدا خواهید بود و از این چند روز دنیا بگذرید که افسوس خواهید خورد که چرا به جبهه نرفتهاید و از شما میخواهم که این انقلاب را حمایت کنید و بدانید در روز قیامت پشیمان نخواهید بود و هیچگاه از پیام های امام امت سرپیچی نکنید. زیرا او حق بزرگی بر گردن ما دارد و بدانید اگر او را اطاعت نکنید به عذاب الهی دچار خواهید شد و سر تسلیم در برابر قدرتها نشان ندهید. و این کمبودها را تحمل کنید. و همیشه طرفدار روحانیت در خط امام باشید. که این برای شما اجر عظیمی در نزد خداوند دارد. و من از خداوند آرزوی توفیق و عبادت را برای همگان از خداوند خواهانم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
امضا
مجید کریم پناه
مورخ 21/ 08/ 1362
وصیتنامه دوم
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
با سپاس و ثنای بیکران خداوند متعال و با سلام به انبیا و اولیا و ائمه اطهار و با سلام به امام عزیز و یاران باوفای او و با درود به ارواح طیبه و پاک شهدا و مفقودین و با درود به مجروحین و معلولین و رزمندگان اسلام برای چندمین بار وصیتنامهام را شروع میکنم.
امروز تاریخ صدر اسلام شروع شد. دوباره مکتب توحید در برابر این قدرتهای شرک و کفر قرار گرفته است و تاکنون زنده نبودیم بلکه مرده بودیم و اکنون از خواب غفلت بیدار شدهایم و این لحظههای جهاد و مبارزه برای من لحظه های آغاز زندگی من بوده است و کم کم این زندگی حساس و خطرناکتر میشود و مسئولیت آن نیز سنگینتر میشود و ما باید از خود سؤال کنیم که آیا وارثان به حقی برای شهدا بودهایم و آیا به راستی خون پاک شهدا را به پاس داشتهایم. اگر تاکنون موفق نشدهایم دین خود را به شهدا عزیز و اسلام ادا کنیم و با تلاش و کوشش پیگیر خود به نگهداری از دستاوردهای انقلاب بکوشیم و زمینه صدور واقعی آن را با عمل صحیحمان فراهم کنیم. انشاءالله.
آری ای مردم: امروز افتخارمان این که در راه عقیدهای جهاد و مبارزه میکنیم که به حقانیت آن کاملاً آگاهیم و غیر از این برای مان راهی نمیماند که یا پیروز میشویم و یا شهادت را چون اسلحهای مرگبار بر فرق دشمن فرود میآوریم و هدفمان از این راه به خاطر این و آن نیست بلکه فقط به خاطر خدا و اسلام و من برای خدا و اسلام جهاد کردهام و در این راه کشته میشوم.
الها! خدایا! تو مرا به سوی خود خواندی و من با این همه معصیت و با همه وجودم به سوی تو آمدهام. از هرچه داشتم گذشتم. زندگی مرفه دنیا را با تمام امتیازاتش ترک گفتم و از دنیای غرب و مظاهر زیبا و جذابش هجرت نمودم و به سوی جبههها رهسپار شدم. آمده ام تا تو را بشناسم. آمدهام تا خون و جانم را که تو به من امانت داده بودی در راه خودت بدهم.
ای خدای بزرگ. اکنون که بندگان خالص تو در راه تو و به قدرت لایزال تو به پیش میروند و اسلام و قرآن را یاری میکنند. و خون خود را بهپای درخت اسلام میدهند و این خونهاست که اسلام را پیروز و سرافراز میکنند و اگر قرار است که اسلام و قرآن با خون و جان پیروز شود پس ای گلولهها و ترکشها بدن بیلیاقت مرا دریابید و مرا قطعهقطعه کنید که میخواهم با بدنی پارهپاره به دیدار محمد و آل محمد(ص) بروم انشاءالله .
امام عزیز و بتشکن، اکنون یکیک جوانان و عزیزان تو با هزاران هزار ؟؟؟ پا به جبههها میگذارند و پا از این دنیا برمیبندند. من نیز تا جان در بدن داشته باشم در راه اهداف عالیه تو و در راه پیشبرد حکومت اسلامی که در ایران بهپا کردهای آنچه که از دستم برمیآید خواهم کوشید و حتی جانم را نیز در راه تو که همان راه الله است خواهم داد و دست از تو برنخواهم داشت. انشاءالله.
پدر گرامی و مادر مهربانم از صمیم قلب به شما سلام میرسانم. شما که یک فرزند در راه خدا داده بودید و دوباره یک فرزند دیگری هدیه دادید. امیدوارم که صبر و استقامت کنید همیشه توکل کنید به خدا و راضی باشید به رضای او و از خدا بخواهید که این هدیه ناقابل را از شما بپذیرد و از خداوند برایم طلب مغفرت نمایید. و ای خواهر و برادرانم این اسلام عزیز را یاری کنید که به حق ؟؟؟ امیدوارم که صبر کنید و راه شهیدان را ادامه بدهید و جبههها را خالی نگذارید. خداوند به شما اجرا عظیم و صبر جزیل عنایت فرماید.
وصیتنامه سوم
فلا تهنوا و تدعوا الی السلم و أنتم الاعلون و الله معکم.
سستی نکنید و دشمن را به صلح نخوانید که شما برترید و خدا با شماست
جوانهایمان که تاکنون آن قدر شهید شدهاند تا این که شر ابرقدرتهای بزرگ از سر ایران کم بشود.
امامخمینی
با سلام و درود به حضرت مهدی(عج) ارواحنا له الفداء و نائب بر حقش خمینیکبیر و امید او آیتالله منتظری و با سلام به ارواح مطهر و پاک شهیدان و مجروحین و معلولین و اسرا و رزمندگان اسلام شهدای زنده و خانوادههای گرامیشان و با سلام به امت حزبالله و همیشه در صحنه ایران و اما برای آخرین سخنم چند کلمهای با شما دارم.
پروردگارا! معبودا! خداوندا! ای خدایی که به من جان دادی و ای خدایی که به من ایمان عطا کردی و ای خدایی که در همه کارها کمکم میکردی و ای خدایی که توفیق رفتن به جبههها را به من عطا کردی و ای خدایی که در هنگام ناامیدی امید به من دادی و ای خدایی که در جبههها حافظ من بودی و ای خدایی که پیروزیها را نصیب ما میکردی و ای خدایی که با تو درددل میکردم و ای خدایی که در هنگام سختیها تکیهگاهم بودی. و ای خدایی که در هنگام عملیات به امید تو حرکت میکردیم و ای خدایی که در درگیریها به تو توکل می کردیم و ای خدایی که پشتیبان رزمندگانی و ای خدایی که در درگیرها تو حافظ من بودی وای خدایی که شفادهنده من و همه مجروحینی و ای خدای مهربان تو را شکر میکنم و شکرگزار این نعمتهایم.
اما چه شکری ای خدا من باید آنگونه شکرگزار نعمتهایت باشم که زبان باید توانایی گفتنش را نداشته باشد و گوش طاقت شنیدنش را نداشته باشد و دست قدرت نوشتنش را نداشته باشد. لیکن تو ای خدای مهربان قبول کن این شکر ناقابل را به درگاهت و آری اکنون که رزمندگان اسلام دارند اسلام به سراسر دنیا گسترش میدهند و دشمن را از سرزمینهای اسلامی برمیچینند و در این درگیریها بعضیها مجروح و بعضیها شهید میشوند و با خونهایشان زمین را سرخ میکنند و با این خونهاست که اسلام پیروز میشود و اگر قرار است که اسلام با خون و جان عزیزان رشد کند پس ای گلولهها و ترکشها و توپها بدن مرا دریابید و بدن مرا قطعهقطعه کنید و مرا بسوزانید که بدن من از بدن حسین(ع) بالاتر نیست که میخواهم با بدنی پارهپاره به دیدار حسین(ع) و شهدا بروم. خداوندا میدانی که مسئولیتی را که تو و خون شهیدان بر گردنم نهادید انجام وظیفه نکرده بودم و ذرهای هم برای این انقلاب خدمت نکرده بودم در صورتی که انقلاب اسلامی بر من خیلی حق داشت که این انقلاب مرا از چه گناهانی بازداشت و من را به راه الله کشانید و من شکرگزار این نعمت نبودهام. لیکن تو مرا ببخش و ای مردم، ای خواهر و برادر شما که رهرو راه شهیدانید شما که مسئولیتی عظیم بر دوش دارید برای این انقلاب کوشش کنید. خدمت کنید. همچنانکه این انقلاب برای شما چه خدمتهایی کرده است. این انقلاب شما را از چه گناهانی بازداشته است و شما را پاک گردانید. همیشه طرفدار حق باشید و یاران روحالله این امام را تنها نگذارید. همچنانکه امام شما را تنها نمیگذارد و خدمت میکند. جبههها را خالی نگذارید و بر خدا توکل کنید که پیروزی از آن مسلمین است. خداوندا شهادت در راهت را نصیبم بگردان و در آن لحظه مرا به خودم وامگذار و در آن لحظه توفیق دیدار امام زمان(عج) را به من عطا فرما و از گناهانم درگذر. مرا باایمان از این دنیا بیرون ببر و این عبادت های ناقابل را از من و این زخمهای ناقابل را از من پذیرا باش. همسایگان و آشنایان و ای دوستان از همگی شما حلالیت میطلبم و مرا ببخشید. از خدا غافل نباشید و راه شهیدان را ادامه دهید و طرفدار روحانیت مبارز باشید و ای خانوادههای شهدا، مفقودین، اسرا و مجروحین مرا حلال کنید چون نتوانستهام خدمت برای شما کرده باشم و اما ای خانواده عزیز و مهربانم اگر جنازهام را برای شما نیاوردهاند و دسترسی به جنازهام پیدا نکردید شما هم ناراحت نباشید چون که شما جان عزیزان را در راه خدا دادهاید پس بگذارید جنازه بیروحش نیز در بیابانها افتاده باشد و شما راضی باشید به رضای خدا. اگرچه جنازهام را نیز برای شما آوردند و توکل کنید بر خدای بزرگ و شما خواهر و برادر و شما نیز مرا حلال کنید و این اسلام و امام را یاری کنید که به حق پیروزید و جبههها را خالی نگذارید اگرچه همه هم شهید شدید و بدانید اسلام پیروز است و اما ای پدرخوب و ای مادر مهربان و باوفایم شما که با انگشتهایتان رضایتنامه و در اصل شهادتنامهام را امضا کردید و اجازه رفتن را به من دادید و جلوگیری از رفتن من به جبههها نکردید اجری عظیم نزد خداوند دارید و مرا ببخشید و حلال کنید و از خدا برایتان طلب مغفرت میکنم و صبر ؟؟؟ بر خدا و از خدا بخواهید که شهادت مرا ؟؟؟
و ای جوانان چند کلمه با شما دارم از همگی شما میخواهم که جبههها را خالی نگذارید گول فرزند و همسرانتان را نخورید که به شما میگویند به جبهه نروید و میترسیم که شهید شوید و از نزد ما روید.
ای جوانان به یاد قیامت باشید که پنجاه هزار سال از یکدیگر جدا خواهید بود و از این چند روز دنیا بگذرید.
چرا به جبههها نرفتهاند شما ؟؟؟ بروید که ؟؟؟ توفیق عبادتها را خواهانم. خدایا ؟؟؟ را پیروزشان بگردان.
مجید کریم پناه آرانی
21/ 08/ 62
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته