علی اکبر کاسنی فروش آرانی
اسمعیل
بسیجی
طلبه روحانی
1348/04/03
1365/11/02
شلمچه-پاسگاه زید
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
علی اکبر سال 1348 در آران و بیدگل دیده به جهان گشود و در همان اوایل زندگی رفتار و گفتارش زبانزد خاص و عـام بـود. در شش سـالگـی جهت کسب دانـش قدم به محیط مدرسه گذاشت. او در امر کسب دانش کوشا بود و در نظم و انضباط همواره نمونه بود. در همان اوان کودکی به فرا گرفتن قرائت قرآن پرداخت و مسائل شرعی را در نماز جماعت به طوری رعایت میکرد که گاهی مورد تشویق نمازگزاران در مسجد قرار میگرفت. او دوره راهنمائی را در مدرسه نیکبخت گذراند. درآنجا با شرکت در مراسم فرهنگی با انجمن اسلامی و مربی امور پرورشی مدرسه همکاری داشت. علاقه وافر او به روحانیت مبارز باعث شد که در حوزه علمیه ثبت نام کند و در این راه خانوادهاش نیز مشوق او بودند.
ضمن تحصیل در حوزه در کارهای خانه به پدر و مادرش هم کمک میکرد و به قالیبافی میپرداخت و هر کاری که به او محول میشد به نحو احسن انجام میداد. در تاریخ 65/5/1 به همراه پدرش در آموزش نظامی شرکت کرد و دوره آموزشی را با موفقیت به پایان رساند. او در پایگاه شهید چمران آران به فعالیت پرداخت.
وی در عملیات کربلای 4 به عنوان نیروی پشتیبانی حضور داشت و پس از آن در عملیات کربلای 5 شرکت نمود و در حالی که رزمندگان هر لحظه برای ایران اسلامی افتخار میآفریدند او نیز در این افتخار آفرینیها شرکت داشت. سرانجام در تاریخ 65/10/28 در هیجده سالگی در منطقه شلمچه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
روحش شاد و راهش مستدام و پر رهرو باد
بسم الله الرحمن الرحیم
من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیهم فمنهم
من قضی نحبه و منهم من ینتظروا ما بدلوا تبدیلا
«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله
امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»
حمد و سپاس خداوندی را که جان به من داد تا در راه او فدا کنم. و به نام او که جن و انس و تمام عالم وجود و معنا در حال تسبیح اوست. به نام خدایی که جانم در کف قدرت اوست. او که احدی توان دیدار و تصور او را ندارد. و با صلوات بر خاتم انبیا محمدمصطفی(ص) و درود بیکران به رهبر انقلاب و شهیدان در راه حق و حقیقت وصیتنامه خود را آغاز میکنم.
چون که سنگر خاک و خون شد بستر من
راهی ز بهشت باز از سنگر من
ای آنکه مرا فیض شهادت دادی
افزای به عمر و عزت رهبر من
من کوچکتر و بیلیاقتتر از آنم که برای ملت شهیدپرور و خدمت آنهایی که در روزهای اول انقلاب شهیدان زیادی را به امت اسلام هدیه کردهاند مانند هفده شهریور 1357 (روز جمعه سیاه) و 21 بهمن و 22 بهمن و در تمام مدت جنگ تحمیلی که در راه مبارزه با ضدانقلابیون داخلی گلهای خود را در راه انقلاب فدا کردند و علمایی که اسلام را به ما به ارث رساندهاند و به روحانیونی که اسلام را با فدای جان خود تبلیغ کردند و به جوانان حزباللهی که علیرغم تمام وسوسههای شیطانی شیطان بزرگ و توطئههایی که در راه انحراف آنها صرف کردند تسلیم نشدند و همچنان محکم و استوار بر ایمان خود پایدارند. به مردم شهیدپروری که با تمام حیلههایی که استعمارگران برای بیرون کردن آنها از صحنه به کار بردهاند با همان شور انقلابی اوائل انقلاب و بلکه محکمتر و استوارتر در صحنه ایستادهاند، وصیتی کنم. اما از باب وظیفه چند کلمهای وصیت میکنم:
ای علمای اسلام ای روحانیون ای سینهزنها قدر گوهر گرانمایه خداوند، خمینی بتشکن را بدانید و او را تنها نگذارید. از خون شهیدان عزیزمان پاسداری کنید. پاسداری یعنی وفاداری، وفاداری یعنی دستورات اسلام را عمل کردن، پشت پا زدن به مظاهر شیطانی و پیروی نکردن از روشهای شیطانی. مبارزه با شیطان و مبارزه با پوششها و معاشرتهای غربی. ای روحانیون از اختلافات جزیی خودداری کنید و تمام فکر خود را صرف مبارزه با استعمارگران خارجی نمایید. روحانیت باید مردم را راهنمایی کنند نه این که عقدههای یکدیگر را به دل گرفته و صفحه دلهای خود را سیاه و از خداوند دور کنند. چون دلی که از خدا به دور باشد دل نیست و دل است که دل را میرباید و شخصی که دل ندارد نمیتواند دلهای دیگران را تسخیر و آنها را به سوی اسلام سوق دهد. ای ملت شهیدپرور، جنگ را سرلوحه مسائل خود قرار دهید و با کمکهای خود و با برچیدن تجملات طاغوتی از زندگانی خود، جوانان را ترغیب به مبارزه کنید چون دشمن با تمام قوا به جنگ اسلام و جوانان ما آمده است. ای ملت شهیدپرور: دستورات اسلام را تبعیت و از دستورات استعمارگران بپرهیزید تا خدای نکرده مانند قوم حضرت ارمیا نشوید، تا خداوند لطفش را از شما برندارد.
وصیتم به خواهران مسلمانم این است که مسئولیت بسیار مهم خود را به خوبی انجام دهید. شمایید که باید جامعه را بسازید. شمایید که میتوانید انقلابی مانند انقلاب حضرت حسین(ع) را زینبوار به پیروزی برسانید. حجاب خود را حفظ کنید و در مقابل توطئههای کافران که میخواهند شما را مانند تیر در جان جامعه بیندازند مبارزه کنید و وصیتم به هیئتها این است که مقصود سیدالشهدا(ع) را بدانند و برای آن حتی جان خود را فدا کنند.
وصیتم به پدر و مادر و خواهران و برادرانم این است که مانند کوه استوار باشید و از شهادت من ناراحت نشوید چون جان دادن در راهی که امام حسین(ع) در آن راه شهید شده است، راهی که عمارها و بلالها و شیخ فضلالله نوریها و مدنیها و صدوقیها و مطهریها و تمام خوبان که در این راه جان باختهاند افتخار است نه موجب ناراحتی. دیگر حرفی برای گفتن ندارم فقط دعا به امام را فراموش نکنید و تمام فریاد خود را بر سر آمریکا بکشید.
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.
علیاکبر کاسنیفروش