عباس غیرتی آرانی
محمد
بسیجی
دانشجو
1344/08/01
1363/12/21
هور العظیم
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
عباس اوّل آبان 1344 شمسي در خانواده اي مذهبي و متوسط پا به عرصة وجود نهاد. در اوّلين ساعات تولد ندای قولوا لا اله الله تفلحو برگوش يمين و يسارش خواندند كه او را براي آينده تاريخ مهيا ساخت. او از همـان كـودكـي عـلاقة زيادي به اداي فريضه هاي يوميه داشت از اين رو براي اقامة نماز روانة مسجـد مي شد. در سال 1349 وارد مدرسه شد و داراي هوشي سرشار بود. تحصيلات ابتدائي را در دبستان شهيد نوذريان شروع كرد، البته با كار و تلاش فراوان و در سال 1355 به مدرسة راهنمائي شهيد علي خدمتي رفت و بلا خره بعد از اخذ ديپلم در مهر 1363 آهنگ جبهه سر داد، بعد از مدتي حضور در جبهة جنگ، در آذر ماه 1363 در آزمون ورودي مركز تربيت معلم كشور قبول شد، ولي حاضر نشد جبهه دفاع از كشور را رها سازد.
وقتـي بـا اصـرار خانواده مواجه شد كه به تحصيل در دانشگاه بپردازد پاسخ داد: آيا شما كه چهار فرزنـد داريـد نمي خواهيد يكي از آنها قرباني راه خدا شود! بنابراين، در جبهة جنگ ماند و با سازماندهي در گردان پياده لشكر 14 امام حسين(ع) در عمليات بدر در منطقه هورالعظيم شركت كرد و سرانجام در تاريخ 1361/12/21 بر اثر اصابت گلوله به پهلويش، به خيل شهدا پيوست.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشندة مهربان
«ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص»
خدای را شکر میکنم که توانستم راه شهیدان را ادامه دهم و به (معبودم) بپیوندم.
و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء ولکن لا تشعرون
بارالها به درگاهت شکر میکنم که سعادت حقیقی را نصیبم کردی و با حسینیان همراهم کردی و در جبهه راه دادی و همنوای مجاهدان قرار دادی و مرا از تفکرات و تخیلات بیهوده رهانیدی و از ظلمت به نور رهنمون ساختی و از لهویات دنیا به انوار الهی سوق دادی و شراب عشقت را به من نوشاندی و در زمرة کسانیکه در راه تو نبرد میکنند قرار دادی.
ای خدا تو میدانی که برای لقاء تو به جبهه آمدم و امیدم جز وصل تو نیست.
یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
و تو دست رد بر سینة امیدواران نمیزنی و آنان را میخوانی.
ای خدا تو میدانی که روسیهم و از گذشتة تلخم و از صفات رذیلهام و از گناهان کثیرم فقط تو آگاهی و خودت گفتی که برای «توبه» بیا تو فرمودی که توابین را دوست داری، هم اکنون آمدهام و با نگاه امید به تو مینگرنم و میدانم که قول تو حق است.
ای خدایی که الان در این ساعت با تو صحبت میکنم و نظارة بر وجود من هستی. آن خمپار و گلولهای را دوست دارم که سینهام را سوراخسوراخ کند و بتوانم از کشور اسلامی خود تا جان در بدنم وجود دارد مقاومت و پاسداری نمایم و بتوانم ندای هل من ناصر ینصرنی حسین زمان امام امت خمینی بتشکن را لبیک گفته و ادامهدهندة راه شهدا و مفقودین و اسرا و جانبازان باشم.
وصیتم به پدرم: پدر گرامیم مبادا از اینکه فرزندت را به جبهه فرستادی ناراحت بشوی بلکه بسیار خوشحال هم باش که اینچنین جوانی را با زحمات بسیار بزرگ و تربیت اسلامی نمودی و را در راه خدا شهید شد و از تو میخواهم که مرا حلال کنی واقعاً شما پدر بزرگواری برای فرزندت بودی و در موقع بزرگ کردنم زحمات بسیار زیادی کشیدی و میبخشی از اینکه نتوانستم جبران زحمات طاقتفرسای دیرینهات را بکنم.
وصیتم به مادرم: مادرم والله که اسم اعظم خداست قسم یاد میکنم که آنچه در شهادت و سعادت لقاء یافتم آنچنان زیبا و ارزشمند است که نمیتوانم بر زبان و قلم جاری سازم و از تو مادرم گرامیم میخواهم که در شهادتم گریه نکنی چون تیری آتشین با شعلههای سوزان بر قلب منافقین کوردل میباشد و اگر خواستی گریه کنی بر مظلومیت علیاکبر حسین(ع) گریه کن زیرا که این هدیهای است که خداوند به شما خانوادة گرامی داده بود و شما هم باید آنرا تقدیم نمایید. جسم ما که ارزشی ندارد بلکه آن روح بلندپروای ماست که باید به لقاءالله بپیوندد. مادرم میبخشی از اینکه نتوانستم جبران آن زحمات عمیق تو را بکنم حقاً که باید بوسة ناقابلی بر آن دستان مبارک و ارجمند شما بزنم که با آن دستها مرا بزرگ کردید و به این راه رهنمونم کردی و از تو میخواهم که مرا حلال کنی. آری مادرم آن جلسات مذهبی و دعا و روضههای مصیبت امام حسین بود که مرا در کودکی میبردی در من تأثیر عمیق گذاشت و عاشق به شهادتم کرد. باز مادرم برای من گریه مکن و اگر هم دلت سوخت برای پسر فاطمه حسین(ع) مظلوم کربلا که مادر نداشت گریه کن، برای حسین که با لب تشنه شهید شد، برای حسین که علیاصغر و علیاکبر و قاسم و عباس از دست داد گریه کن، گریه برای من سودی ندارد اگر دلت سوخت حتماً امام عزیز و بزرگوار را دعا کن تا ظهور صاحبالزمان(عج) فرا رسد.
و شما ای مادران مبادا از رفتن فرزندتان به جبهه جلوگیری کنید که فردای قیامت در محضر مبارک خدا نمیتوانید جواب زینب را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود، همة شما مادران مثل خانوادة وهب جوانانتاان را به جبهههای نبرد بفرستید وقتی جسد او را هم تحویل نگیرید زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا دادهام پس نمیگیرم.
وصیتم به خواهرانم: خواهرانم حجاب شما عفت شماست. سعی کنید که حجاب خود را که از خون شهیدان افضلتر است رعایت کنید و حجاب خود را حفظ کنید که اگر آن را حفظ کنید مشت محکمی است بر دهان دشمنان اسلام و منافقین کوردل و از خدا بیخبر و از شما میخواهم که این حقیر را حلال کنید و با فعالیتهای سیاسی و اسلامی خود به دنیا بفهمانید که در جمهوری اسلامی زن در کنار مرد در صفی واحد بر علیه کفر جهانی میجنگد.
وصیتم به برادرانم: این است که با انجام واجبات و مستحبات و ترک محرمات و مکروهات، تقوای خویش را حفظ کنید و پاسدار انقلاب و اسلام باشید. اصغر و اکبر امیدوارم که رهروان راه الله باشید و در پایگاهها و مکانهای نظامی شرکت کنید و امیدوارم که نخواهید گذاشت اسلحهام بر زمین بماند. بعد از شهادتم اسلحهام را به دست گیرید و راه برادرتان را ادامه دهید و سنگر نمازجمعه و نمازجماعت ودعای کمیل را فراموش نکنید و تو ای برادر بزرگترم (حسین) ؟؟ شما برادران طلبه خود را مجهز به سلاح ایمان و علم سازید و لحظهای غافل مباش که حساسترین مسئولیتها و کارهای واجب در زمان حال بر دوش شماست. شما و امثال رهبران فکری و معنوی این امت ؟؟ عزیز داده، مفقودالاثر داده، اسرا داده هستید. باید خود را مجهز به اینها بکنید و بیانات امام امت را با گوش دل بشنوید تا بلکه بتوانید یک معلم اخلاق خوبی برای خانواده باشی و با تمام وجود در انجام فرامینش کوشا باشی و شما برادران طلبه قدر یکدیگر را بدانید و خود را مسئول در پیشگاه خداوند متعال بدانید و در اجرای فرامین الهی سستی به خود راه ندهید. مسئول و مراقب و محاسبة نفس را فراموش نکنید و از شما برادر گرامی و بزرگترم میخواهم که برادر کوچک خود را حلال کنی و از کارهای نابجایی را که طول زندگی انجام داده به بزرگواری خودتان ببخشید و امیدوارم جلسة دعای کمیل و قرائت قرآن شبهای جمعه برادران را ترک نکنی و تا آنجا که میتوانی برایشان از قرآن و احادیث نقل کن زیرا ما هرچه داریم از این دعاها و توسلات به درگاه خداوند میباشد. برادر عزیزم در رشد کودکان و نوجوانان با برادران همدرست کوتاهی نکنی زیرا اینها از اول آماده بشوند آیندة خوبی به همراه دارند و از برادران طلبة همبحث حلالیت میطلبم.
ای دوستان نکند که در رختخواب ذلت بمیرید که حسین(ع) در میدان نبرد شهید شد. ای دوستان مبادا در غفلت بمیرید که علی(ع) در محراب عبادت شهید شد و مبادا در حال بیتفاوتی بمیرید که علیاکبر حسین(ع) در راه حسین(ع) و با هدف شهید شد. و ای دوستان استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیندازند و از شما میخواهم (بهعنوان یک برادر کوچک) که جلسات مذهبی خصوصاً قرائت قرآن و دعای کمیل و دعای ندبه را فراموش نکنید که قرآن روشنیبخش شبهای تار و تاریک میباشد و همچنین شفای قلب بیماران و نگذارید که این جلسات کم باشد بلکه گسترش بدهید و احکام الهی را در جامعه به جریان بیندازید.
ای دوستان دست از امام برندارید و بیشتر در امام دقت کنید و امام روشنیبخش راه تاریک و ظلمانی میباشد سنگر نمازجمعهها را ترک نکنید که مشت محکمی بر دهان یاوهگویان از خدا بیخبر است. باز هم به دوستانم میگویم که از رفتن به جبهه سستی و کوتاهی نکنید، جبهه به شما افراد مخلص و پاک احتیاج دارد تا اینکه بتوانیم مشت محکمی در دهان آنها زده باشیم و به خاک ذلت فرو فرستاده باشیم و سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و اگر توفیق لقاءالله نصیبم گشت از آنهایی که بدگویی رهبرکبیر انقلاب اسلامی و رزمندگان و روحانیت متعهد و مسئول را میکنند نمیخواهم که در زیر تابوت من راه بروند.
ای دوستان دست از روحانیت متعهد برندارید و پشتیبان ولایتفقیه باشید. اگر میخواهید به خدا نزدیکتر شوید و قلبهایتان مثل آینه صاف و مثل کوه استوار و مثل دریا خروشان و مثل خورشید درخشان باشد امام را تنها نگذارید. خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار. از عمر ما بکاه بر عمر رهبر افزا، رزمندگان اسلام پیروزشان بگردان، زیارت کربلا نصیبشان بگردان.
امضا عباس غیرتی
مورخ 08/ 11/ 1363
دوشنبه 8 بهمن برابر با 6 ربیعالثانی مطابق با 1405 هجری قمری
و السلام و علیکم و روحمه الله و برکاته