رضا غلامعلی پورآرانی
رحمت اله
بسیجی
کارگر
1345/05/01
1362/12/11
جفیر
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
رضا اول مهر ماه 1345 در شهرستان آران و بيدگل در خانواده اي مذهبي چشم به جهان گشود. پس از گذراندن دوران كودكي، شش ساله بود که به دبستان وثوق آران رهسپار شد. او پس از گذراندن دوران دبستان ترك تحصيل كرد و شغل كارگري را پيشة نمود. رضا علاوه بر انجام كارش به رشتة ورزشي به ويژه فوتـبال عـلاقـة زيـادي داشت و حتي توانست در اين رشته مقـام كـسب كنـد و از اصفهان براي او تقدير نامه اي فرستاده شد. (گر چه در آن زمان رضا شهيد شده و به ملكوت اعلي پيوسته بود ).
رضا داراي اخلاقي نيكو بود و هميشه در زندگي قناعت مي كرد و بسيار شجاع و نترس بود به طوري كه كمتر كسي را مي شد پيدا كرد كه داراي چنين شجاعتي باشد. حدود پانزده سال داشت كه جنگ تحميلي شروع شد و او نيز وظيفة اصلي خود مي دانست كه در صحنة نبرد حضور داشته باشد، از اين رو وارد بسيج منطقه شد تا به اين وسيله بتواند دين خود را به اسلام ادا كند و بالاخره از طرف گروه بسيج به عنوان يك بسيجي دلير و با غيرت به سوي جبهه اعزام گرديد. او چندين سال در جبهه مشغول نبرد بي امان با مزدوران بعثي بود تا اين كه بعد از يك مرخصي كوتاه دوباره به جبهه بازگشت و اين بار زخمي شد و او را به پشت جبهه منتقل كردند پس از بهبودي دوباره عازم جبهه شد. اما اين بار در 62/12/11 كه 17 سال بيشتر از عمرش نميگذشت در اثر اصابت تركش خمپاره به سرش به شهادت رسيد و به ملكوت اعلي پيوست. بهشت و نعمت هاي پر بهاي الهي گوارايش باد.
يادش گرامي و راهش پر رهرو باد.
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
گمان مبرید آنهایی که در راه خدا کشته میشوند مردهاند بلکه زندهاند و در نزد پروردگارشان روزی میخورند.
(قرآن کریم)
اینجانب رضا غلامعلیپور لایق این نیستم که به ملت شهیدپرور این منطقه و پدر و مادر و خواهرانم و برادران وصیت بنمایم ولی برحسب وظیفه شرعی که دارم بهعنوان فرزند کوچک و برادر کوچک شما چند جملهای را بهعنوان وصیت به شما تقدیم میدارم:
اول سخنم با پدر و مادر عزیزم که برای من زحمت زیادی کشیدهاند خداوند انشاءالله به شما اجر و صبر عنایت بفرماید. من از زحمات شما خیلی متشکرم و امیدوارم مرا حلال کنید و از دست من راضی باشید و برای من زیاد ناراحت نباشید چون راه ما راه حسین است و برای آزادی کربلا و قدس و تمام مسلمانان از دست ظالمین میجنگیم و درخت اسلام را از خون شهدا آبیاری میکنیم تا کربلا و قدس را آزاد نماییم. شهادت در این راه افتخار است.
دوم سخنم به ملت عزیز ایران: ای امت شهیدپرور شما ثابت کردید واقعاً شیعه و مسلمان هستید و در عمل نشان دادید. ای ملت ایران وحدت خود را حفظ کرده و با گامهای استوار و به رهبری امام خمینی و به یاری الله راه شهدا را ادامه دهید و از تفرقه جدایی بپرهیزید و با رعایت اصول اسلامی به پیش بروید و ریشة ظالمین را بکنید. ای ملت شهیدپرور و برادران و خواهران و دوستان از شما میخواهم که سنگر مساجد و نماز جمعه را ترک نکنید و پوزة ابرقدرتها را به خاک بمالید که همین سنگرها و نمازجمعهها بود که ما را بیدار کرد و به سوی جبهههای نبرد حق علیه باطل کشاند و به ما فهماند که چطور راه حسین(ع) را دنبال کنیم و چطور یک سرباز واقعی امام زمان(عج) باشیم.
وصیتم به برادرانم: راه مرا ادامه دهید و اسلحة من را به زمین نگذارید و همچون گذشته جوانمردانه به سوی جبههها هجوم آورید که هرچه زودتر به امید خدا کربلای معلا را آزاد کرده و به سوی قدس عزیز بشتابیم.
وصیتم به خواهرانم: ای خواهرانم شما رسالت زینبی داشته باشید و سعی کنید با حجاب خود که ارزندهترین زینت شماست پیام مرا به گوش جهانیان برسانید و زینبوار در نبودن برادر خود زندگی کنید.
وصیتم به دوستانم: ای دوستانم شما در آینده ادامهدهندة راه من باشید و ایمان خود را حفظ کنید. و از شما میخواهم همچون روحانیون و طلابی که در جبهههای حق علیه باطل همچون شمع سوخته و در قربانگاه عشق به ندای حق لبیک گفته و با شهادت به سوی الله پرواز نمودهاند راه آنها را ادامه داده و درهم کوبنده کاخ ستمگران باشید.
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی(عج) حتی کنار مهدی(عج) خمینی را نگهدار
از مفسدین بکاه و بر مخلصین بیفزا
به امید آزادی کربلا و قدس عزیز
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
امضا
رضا غلامعلیپور به تاریخ 08/ 12/ 1362