علی اکبر غفورزاده نوش آبادی
رضا
سرباز سپاه
1346/11/01
1364/11/08
اهواز-دزفول
گلزار شهدای امام زاده محمّد (ع) نوش آباد
علی اکبر سال 1346 در خانواده ای تهی دست ولی مذهبی متولد شد و در دامان مادری قالی باف و پدری کشاورز رشد کرد. هنگامی که وارد دبستان شد همراه با تحصیل به شغل چوپانی هم مشغول بود. وقتی دوره دبستان را به پایان رسانید به علت مشکلات معیشتی ترک تحصیل کرد.
علی اکبر با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی در پایگاه بسیج و فعالیت های فرهنگی شرکت می کرد. او چهارده ساله بود که تحت تأثیر محیط معنوی خانواده به خصوص برادر شهیدش که اهل جبهه و جنگ بود قرار گرفت و قصد اعزام به جبهه نمود. به علت کمی سنش با او مخالفت می شد تا بالاخره با اصرار فراوان مسئولین را متقاعد کرد که او را برای امداد و پشتیبانی جنگ اعزام کنند و بدین وسیله توانست به مرور زمان همراه برادرش به خط مقدم برود. حدود چهار سال در جبهه حضور داشت وبر علیه کفار بعثی میجنگید و در این مدت دو مرتبه در آبادان و فاو مجروح شده سرانجام در تاریخ 64/11/8 در منطقه جنوب به شهادت رسید.
روحش شاد و راهش مستدام باد
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله
امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
(سوره آلعمران، آیه 154)
بهنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان، خداوند پرتوان و کوبنده کافران وظالمان و کمککننده مستضعفان و با درود به بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، قلب تپنده امت، بتشکن زمان خمینی بزرگ، روحخدا و درود بیکران به رزمندگان پرتوان انقلاب اسلامی و با سلام به شهیدآنکه با نثار خون خود در خون خویش غلطیدند و این درخت آزادی را آبیاری کردند، وصيتنامه خود را آغاز میکنم.
یا الله یا محمد بن عبدالله(ص)، یا علی بن ابیطالب(ع)، یا فاطمه الزهرا(س)، یا حسن بن علی(ع)، یا حسین بن علی(ع)، یا علی بن حسین(ع)، یا محمد بن علی(ع)، یا جعفر بن محمد(ع)، یا موسی بن جعفر(ع)، یا علی بن موسی(ع)، یا محمد بن علی(ع)، یا علی بن محمد(ع)، یا حسن بن علی(ع)، یا حجت بن الحسن العسکری(ع) وتو ای ولیمان یا روحالله و شما ای پیروان صادق شهیدان.
خدایا چگونه وصيتنامه بنویسم در حالیکه سراپا گناه و معصیت و سراپا نقص و نافرمانی، گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده ازاین دنیا بروم و رفتنم ناخالص باشد و پذیرفته درگاهت نشوم.
یا رب العفو یا رب العفو
خدایا نمیرم در حالیکه از من راضی نباشی ،ای وای که سیهروز خواهم بود، خدایا چقدر دوستداشتنی و پرستیدنی هستی، خدایا قبولم کن.
خدمت پدر و مادر و برادران و خواهران ایمانی سلام عرض میکنم. پیام اول من به خانوادهام این است: ای پدر بزرگوارم تا میتوانی در راه خدا کوشا باش و کمک به اسلام و کشور کن و این امام بزرگوار را دعا کن، و هرطور که میتوانی از نظر مالی و جانی به این انقلاب کمک فراوان بکن. دومین پیام به مادر مهربانم، ای مادر مهربانکه مرا تا بهحال بزرگ کردهای و سختیهای زمستانی وتابستانی را، برایم کشیدهای ولی من نتوانستم این زحمات را جبران کنم ولی ای مادر اگر من شهید شدم مرا حلال کن و مرا ببخش و ای مادر اگر جنارهام هم به دست شما نرسید مگذارید دشمنان اسلام شاد شوند، من خیلی شما را اذیت و نافرمانی کردهام ولی مرا عفو کن تا زنده هستی کمک به انقلاب کن، هر زحمتی هست در راه خدا بکش و زندگی را در راه خدا بدان و هر چه سختی باشد بهتر است. سومین پیام به برادرم میباشد، انشاءالله که شما زنده باشید و بتوانید در راه اسلام و میهن در اندازه توان خود کمک کنید، چه جانی و چه مالی همچنان به رهبر و رزمندگان دعا کنید، برادران کوچکم انشاءالله که بزرگ شوید و به جبهه بیایید و بجنگید تا پیروزی نهایی. حالا هم نماز بخوانید و دعا برای رزمندگان را فراموش نکنید.
و تو ای خواهرم، ای یکتا خواهرم، ای زینب زمان دعا کن به رزمندگانکه پیروز شوند، خواهرم اگر من شهید شدم مرا حلال کن و اگر شما را اذیت کردم مرا ببخش و در راه اسلام دعا کن تا اسلام پیروز شود.
وصیت آخر من به امت در صحنه میباشد.
ای مردم که به خدا و رسولش ایمان آوردهاید پس بجنگید در راه خدا تا قران خدا رواج یابد. ای امت شهیدپرور شما تا بهحال به این انقلاب خیلیخیلی کمک کردهاید پس تا پیروزی نهایی چیزی نمانده است، بقیه راه هم در صحنه باشید تا پیروزی کامل را کسب کنید، امت شهیدپرور شما به رهبری امام و یاری الله رژیم شاه را واژگون کردید پس بدانید با وحدت صدام را میتوان از بین برد.
و باز هم ای خانواده عزیزم در مرگ من غم نخورید که من راه خود را شناختهام و به آن راه میروم، در غم من سیاه نپوشید و گریه برایم نکنید که من در پیش خدایم، و شهیدان زندهاند و من جانم را فدای رهبر و اسلام کردهام.
تا خون در رگ ماست، خمینی رهبر ماست.
نصر من الله و فتح قریب
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
خدایا، خدایا،تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.