غلام رضا رعیت یزدلی
نوروز
پاسدار
پزشک
1336/11/01
1361/01/02
شوش
گلزار شهدای روستای یزدل
در سال1336 نوزادی مصادف با یازدهم ذیقعده سال ۱۴۸ هـجری قمری، روز میلاد امام رضا علیه السلام در روستای یزدل به دنیا آمد .که به میمنت این روز اسمش را غلامرضا گذاشتند. تحصیلات ابتدایی را در مدرسه قطب راوندی یزدل و راهنمایی را در مدرسه لاجوردی راوند گذراند و دوره ی متوسطه را در رشته علوم تجربی در دبیرستان امام خمینی«ره» (پهلوی سابق) سپری کردند . سپس در سال 1354وارد دانشکدی توان بخشی دانشگاه تهران شد و از همان بدو ورود به فعالان انجمن اسلامی دانشکده پیوست و در راه مبارزه با حکومت پهلوی و استمرار و تثبیت انقلاب اسلامی فداکاری و کوشش های فراوانی کرد . ایشان همزمان با تحصیل و فعالیت های سیاسی ، فرهنگی ، اجتماعی در تهران ، انجمن اسلامی یزدل را تاسیس کرد .
او طیف گسترده ای از جوانان و مردم یزدل را جذب و پرورش نمود . حاصل این تلاشها ، هسته های اولیه ی گروهای مقاومت بسیج یزدل و کتابخانه ی انجمن اسلامی شد .، مدیریت در پروژه های فرهنگی و عمرانی و در نهایت تقدیم پنجاه شهید در دوره ی جنگ تحمیلی حاصل فعالیتهای او بوده است . سردارشهید غلامرضا رعیت در سال 1358 در دوره کارشناسی ارشد رشته ی فیزیوترابی پذیرفته شد و همزمان با تحصیل به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز در آمد و در مرکز تربیت معلم عقیدتی سپاه تهران ( منطقه ی 10 کشوری ) مشغول به فعالیت در قسمت آموزش عقیدتی نیروهای محافظ شخصیت های کشوری و لشگری ، و مربی واحد آموزش عقیدتی سپاه تهران شد .
مسئولیت گزینش نیرو در سپاه پاسداران از دیگر فعالیت های ایشان بود . يك روز با موتور در خيابان طالقانی تصادف خيلی شديدی كرد ولی آسيب زيادی نديد. بعد از تصادف گفته بود من بايد در آن حادثه می مردم . وی در مورخه ی 1360/7/2 به جبهه اعزام شدند . در این مدت مسئول آموزش عقیدتی لشگر محمد رسول الله را بعهده داشت . یک بار در این مدت به مرخصی آمد ،دیداری با خانواده تازه کرد . برای آخرین بار درتاریخ1360/12/10 بعد از دید و بازدید خانواده به یگان خدمت خود بازگشت و در عملیات فتح المبین در منطقه دشت عباس و شوش شرکت کرد.
او در مورخه ی 1361/1/2 زمانی كه رزمندگان در شب اول عمليات فتحالمبين به خط زدند و بيش از حد انتظار جلو رفتند از فرماندهی دستور آمد كه عقب نشينی كنند چون خط نامتوازن شده بود . هنگام عقبنشينی شهيد رعيت تيرخورد. نيروها هم نمی توانستند او را به عقب بياورند . عراقیها مجدد آن قسمت را تصرف می كردند . ايشان با همان مجروحيت ، اسير می شود . فردا شب آن روز نيروها خودی به خط زدند و عراقيها را از آن منطقه بيرون كردند و خاكريزها را پس گرفتند. پيكر شهيد رعيت را در حالیکه دستها یش از پشت بسته بودند ، پيدا كردند. به دليل مجروهیت او، عراقی ها نتوانسته بودند ايشان را به عقب ببرند لذا او را تير خلاصی زده بودند تیر به قلب شهید اصابت کرده بود و او را به شهادت رسانده بود او در مقطع كوتاهی به آرزوی بزرگش كه جانبازی ، اسارت و شهادت بود، رسيدند.
جنازه این شهید بزرگوار در تاریخ 1361/1/14 در روستا تشییع و در گلزار شهدای یزدل طبق وصیت خودش در جوار شهید رحمت اله روحانی بخاک سپرده شد . سپاه پاسداران تهران پس از شهادت ایشان ساختمان مرکز آموزش تربیت معلم عقیدتی سپاه و خیابان منتهی به آن را برای زنده نگه داشتن نام و یاد سردار شهید رعیت ، به اسم او نامگذاری کرد . دوستان دانشگاهی ایشان نیز به ویژه مرحوم دکتر سعید کاظمی آشتیانی که جهاد دانشگاهی و موسسه رویان را تاسیس نمود یک ساختمان از واحدهای علمی ، پژوهشی موسسه را به نام وی ثبت کرد . سردار رعیت در میان مردم یزدل و دوستان دانشگاهی و همکاران سپاهی خویش به اسوه ی اخلاق و وظیفه شناسی شناخته شده بودند .
بسم الله الرحمن الرحیم
اول بند 7 وصيتنامه را بخوان
خدمت برادر عزیزم ...... سلام عرض میکنم، امیدوارم به سلامت بوده و خدمتگزار خوبی برای اسلام و مسلمین باشید. باری غرض از نوشتن نامه مطالبی بود که میبایست به عنوان وصیت برایت بنویسم که در صورت لزوم و نبودن من به آنها عمل کنید.
1. از حضور و خدمت کلیه دوستان و آشنایانی که مرا میشناسند عذرخواهی نما و در صورتی که در جلسۀ ختم و یا غیره از همۀ مردم بخواهی که اگر کسی حقی بر گردنم دارد بیاید و بگیرد و یا آن را حلال کند. بسیار خوب است از دوستانم ...... و ...... و ...... مخصوصاً عذرخواهی نما، چون با این برادران زندگی کردهایم و حقوقی در گردن من دارند.
2. مقدار 8000 تومان پول در دفترچهام دارم که در سپاه است و در نزد برادری بهنام ...... و شما برای تماس با ایشان با شمارۀ تلفن ...... و با شمارۀ تلفنهای سپاه تهرآنکه با من تماس میگرفتید تماس بگیرید. ضمناً در دفترچه هم نوشتهام و به ...... از برادران کاشانی هستند و در گردان میباشند گفتهام که 2550 تومان پولی از ...... گرفتهام که شما از طریق برادر ...... به شمارۀ ...... میتوانید با ...... تماس بگیرید و در صورت نصیبشدن شهادت انشاءالله، نزدیک قبر رحمت در صورت رضایت خانوادهشان به خاک بسپارید.
3. یک نامه حاوی چند پیام برای خانوادهام برایت میفرستم که در صورت پیش آمدن شهادت من، آن را به خانوادهام بدهید.
4. برادران مرا البته مثل همۀ بچههای یزدل باید رویشان کار کنید و چون که زمینه در اینها بیشتر است باید این جور بچهها که از خانوادههای مذهبیتری بهطور نسبی هستند کار بیشتری بشود که خودتان در جریان هستید و امیدوارم موفق باشید.
5. آنچه در یزدل میگذرد با یک برنامهریزی کوتاهمدت و یک برنامهریزی درازمدت برای جذب نیروها و سازندگی در حد امکان کوشش باید شود، کارهای از قبیل آوردن روحانی، کار کردن روی نیروهای جوان، آوردن خانمی برای خواهران و زنان یزدل، کار کردن روی نیروهای مدرسۀ راهنمایی و برنامههایی اینچنینی از مواردی هستند که باید هرچه بیشتر روی آنها نیرو گذاشت تا بازسازی شود.
6. نامهای به ...... خواهم نوشت در آن تأکید خواهم کرد که اگر کسی حقی در گردن من دارد حلال کند در جریان آن با تماس تلفنی با شمارۀ ..... باشد. شاید از طریق روزنامهها باشد انتشار آن.
7. آنچه در چهار برگی نوشتهام خوانده نشود هرگز، تا زمانی که خبر به شما بدهند. اگر شهید شدم بعد از آنکه کفن و دفن شد آن را به پدرم بدهید، فقط خودش بخواند و دیگرآنکه در نامه قید شده، خواهرانم و برادرانم.
8. برادرم محمدتقی و علینقی، سعی کنند در سن شرعی زن بگیرند و می توانند از حقوق من نیز و یا از هر طریقی که توانستند استفاده کنند گرچه خودم نتوانستم متأسفانه در سن قانونی و شرعی به عللی که میدانید زن بگیرم ولی این به عنوان وصیتی است که حتماً باید به آن عمل کنند و در ضمن اینکه درس میخوانند زن نیز بگیرند به خودت نیز این نصیحت برادرانه را میکنم که این کار را بکنی.
والسلام
غلامرضا رعیت یزدلی