جواد رسالت منش بیدگلی (گنگی)
آقامحمد
بسیجی
1344/08/01
1362/04/29
حاج عمران
گلزار شهدای امام زاده حسین (ع) بیدگل
جواد کنگی(رسالتمنش) در اوّل آبانماه 1344 در یک خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود. او تحصیلات ابتدایی خود را در دبستان میرعماد بیدگل گذراند، سپس برای کمک به اقتصاد خانواده در یک کارخانه مشغول به کار شد. جواد در نوجوانی در تظاهرات علیه رژیم پهلوی دوشادوش مردم، شرکت میکرد.
بعد از شروع جنگ تحمیلی و در پی عزیمت داوطلبانه ی برادرانش به جبهههای حق علیه باطل، انگیزه ی او برای شرکت در جنگ صد چندان شده بود. همین شور و اشتیاق سبب شد که قبل از رسیدن به سن قانونی و در سن چهارده سالگی با ترفندهایی رضایت خانواده و مسئولان را جهت اعزام به جبهه بگیرد. یکی از برادران جواد در سال 1359 به دست نیروهای بعث عراق به اسارت درآمده بود و مادر به او میگفت که چون برادرت اینجا نیست تو پیش ما بمان ولی او قبول نمیکرد. او پس از چند روز، وسایل سفرش را مهیا کرد. در روز موعود، مادر پیراهن او را پنهان کرد ولی او با زرنگی آن را پیدا کرد و آمادهی اعزام شد. جواد به تمام معنا یک بسیجیِ مخلص بود. اخلاقش خوب بود و علاقهمند به تلاوت قرآن و نماز بود. به پدرش میگفت: در مشکلات، از خودت غم و ناراحتی بروز نده و به خدا توکل کن.
او چهار، پنج مرتبه به جبهه اعزام شد و در حمله ی محرم شرکت داشت. همرزمانش میگفتند که او جوانی شجاع بود و حتی چند عراقی را به اسارت درآورده بود. یک بار از ناحیه ی دست مجروح شد که پس از دو، سه روز بستری شدن دوباره به جبهه بازگشت. وقتی که به جبهه اعزام میشد، میگفت: میروم تا دستور امام را اطاعت کنم و تا پیروزی اسلام برنخواهم گشت. وقتی نگرانی مادر را میدید به او میگفت: میروم تا برای رزمندهها چای بریزم. جواد در جبهه مجروحین جنگی را به دوش میکشید و آنها را به عقب منطقه ی عملیاتی انتقال میداد. زمانی که صحبت از ازدواج میشد میگفت: زمانی که در جبههها کار دیگری نباشد، میآیم و ازدواج میکنم. چشمبهراه من نباشید. وقتی به جبهه میرفت میگفت: اگر برگردم درسم را ادامه میدهم و اگر برنگشتم به چهارده معصوم ملحق خواهم شد. اگر خواسته باشم درس را اینجا ادامه دهم، میروم و درسم را آنجا ادامه میدهم.
جواد پس از اتمام عملیات محرم به خانه برگشت و به ادامه ی تحصیل و کار در کارخانه مشغول شد، اما او دیگر آرام و قرار نداشت و برای رفتن مشتاق بود. پس از این که برای آخرین بار به جبهه اعزام شد دیگر خبری از او نرسید.
او در تاریخ 29 تیرماه 1362 در عملیات والفجر2 در منطقه ی حاجعمران به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد.