اصغر خانی آرانی
حسین خان
بسیجی
1346/06/01
1362/12/06
جزیره مجنون
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
اصغر سال 1348ش ديده به جهان گشود. پس از اتمام دوران ابتدايى به علّت تنگدستى و فقر نتوانست ادامه ى تحصيل دهد و در خانه به كمك و مساعدت خانواده ى خويش پرداخت. در همان سن و سال براى كسب آموزش نظامى در بسيج ثبتنام نمود و پس از فراگيرى آموزشهاى لازم، در پنج عمليّات بزرگ بيتالمقدّس، محرّم، والفجر يك، والفجر چهار و خيبر شركت كرد. در عمليّات پيروزمندانه ى بيتالمقدّس (فتح خرمشهر) مجروح شد امّا اين جراحت مانع حضور او در عمليّات بعدى نگشت. از خاطرات خود در روزهاى دفاع مقدس اينگونه ياد مىكند: «روزى ما در سنگر نشسته بوديم كه حيوانى آمد و پهلوى ما نشست. او را سنگباران كرديم، امّا آن حيوان نرفت. يكى از رزمندگان گفت خوب است دنبال آن حيوان برويم و ببينيم كجا خواهد رفت و چه خواهد كرد. ما نيز چنين كرديم؛ دنبال آن حيوان به راه افتاديم تا به سنگرى رسيديم. حيوان ايستاد و سرش را داخل سنگر برد. ما وارد سنگر شديم و ديديم كه پانزده عراقى در آن سنگر خواب هستند. آنها را كه صداكرديم با ديدن ما هراسان شدند و دستهايشان را بالا بردند و فرياد زدند:"الموت الصدام"، اين جمله را چند بار تكرار كردند. بعد از مدّتى براى ما تعريف كردند كه ما چند روز است مىخواهيم از سنگر بيرون بيايم و تسليم شويم امّا مىترسيديم كه شما ما را شناسايى كرده و بكشيد. براى همين بيرون نيامديم. الان خوشحال هستيم كه شما آمدهايد. ما همه ى آنها را دستگير كرده و به پشت جبهه انتقال داديم».
اصغر در جزيره ى مجنون، در تاريخ 1362/12/6، از ناحيه ى چشم و سر مجروح شد و شهد شهادت را نوشيد.
روحش شاد، يادش گرامى و راهش مستدام باد.
بسم اللّه الرحمن الرحیم
به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان
ضمن درود و سلام به پيشگاه مقدس امام زمان(عج) و نائب بر حقش امام خميني وصيتنامه خود را آغاز ميكنم.
«و لنبلونكم حتي يعلم المجاهدين و الصابرين و نبلون اخباركم»
«قطعاً ما شما را امتحان ميكنيم تا مشخص كنيم مقام كسي را كه در راه خدا كوشش كرده و به رنج آن صبر ميكند و اخبار و اظهارات شما را هم ميآزماييم.» قرآن كريم
«ملتي كه شهادت دارد اسارت ندارد». امام خميني
وصيتنامهام را با دعاي مولا علي(ع) شروع ميكنم، از خدا طلب فتح و گشايش ميكنم و به خدا طلب وصول به مقصود مينمايم و به محمد(ص) توجه ميكنم.
پروردگارا آسان كن براي من مشكلات كار را و آسان نما سختيهايش را به تحقيق تو نابود ميكني هرچه را كه بخواهي و اثبات ميكني هرچه را بخواهي و در نزد تو است ام الكتاب.
اول هدف خود را از اينكه به جبهه ميروم بيان ميكنم كه به خاطر خدا و براي پيروزي اسلام ميباشد. دوم فرمان امام را لبيك گفته سوم خود را مسئول دانستم كه بايد به جبهه بروم و دين خود را به اسلام عزيز ادا كنم، اگر انشاءالله خدا قبول كند.
مبارزه براي خدا ميان دود و آتش چه لذتبخش است اي برادراني كه فرمان امام را گوش ميكنيد و قبول داريد بايد موقعي كه امام جبهه را واجب كفايي دانست شما عزيزان كه ماندنتان در شهر لازم نيست جوانمردانه به جبهههاي حق عليه باطل هجوم آوريد و آنهايي را كه ميخواهند اسلام را از بين ببرند نابود كنيد و ديگر اثري از آنها باقي نگذاريد. ما ديگر نبايد به زندگي دنيا كه يك مادي است بينديشيم تنها چيزي كه ما بايد به آن بينديشيم اسلام و پيروي از خط رهبري است تا كي بنشينيم و دست روي دست بگذاريم كه بيگانه بيايد وارد خاك عزيز ما شود و آزادانه هركاري كه خواست انجام دهد.
نه اسلام اين اجازه را ميدهد بلكه ملت غيور و شهيدپرور ايران مخصوصاً جوانان حزباللهي اين اجازه را نميدهند. نمونهاش جنگ تحميلي عراق كه مشاهده ميشود.
ملت بسيج شد خصوصاً از طبقه جوانان كه راهي جبهههاي حق عليه باطل شدند و به عراق مخصوصاً آمريكاي جنانخوار نشان دادند كه اين ملت ديگر نميخواهد زير سلطه ابرقدرتها باشد قيدبندها را از هم گسست و نشان دادند كه ميخواهند آزاد باشند ما تا آخرين قطره خوني كه در بدن داشته باشيم دست از اسلام و رهبري پيامبرگونه امام عزيزمان برنخواهيم داشت. و به گفته امام عزيز آنهايي از اسلام سيلي خوردهاند بلكه همينطور است و ميترسند از اينكه اسلام حاكميت پيدا كند. بدين جهت جنايت ميكنند و از جنايت خود دريغ ندارند وليكن كور خواندهاند و اين را درك نميكنند كه ايران با اين همه شهيد و معلول كه ميدهد براي اين است كه اسلام زنده بماند و زيرباز ظلم نرود براي چيز ديگري نيست و دست از مبارزه برنخواهند داشت راهي كه شهدا رفتهاند ادامه خواهند داد به قول امام عزيز اگر اين جنگ بيست سال طول بكشد ما ايستادهايم. ولي شما اي امت شهيدپرور ايران مبادا يك موقع گول اين منافقين از خدا بيخبر را بخوريد و دست از اسلام و رهبر عزيز برداريد، قدر اين امام را بدانيد و هميشه گوش به فرمان و دنبالرو او باشيد دعا كردن به او را هم فراموش نكنيد از خدا بخواهيد كه تا ظهور امام زمان او را براي مسلمين نگه دارد از اينجا با ملت شهيدپرور ايران و دوستان كه تا ظهور امام زمان او را براي مسلمين نگه دارد از اينجا با ملت شهيدپرور ايران و دوستان و آشنايان و فاميلها خداحافظي ميكنم فقط چند كلمه به خانوادهام:
وصيت به مادرم، مادر عزيزم اميدوارم كه مرا حلال كرده باشي و از رنج و زحمتهايي كه از كودكي برايم كشيدهاي حلالم كني مادر عزيزم موقعي كه خبر شهادت من به شما رسيد هيچگونه ناراحتي در خود احساس نكني چون من امانتي بودهام. نزد خدا بر شما بايد آن را دوباره پس بدهي در راه او كه اين راه بهترين راهها ميباشد زيرا راه خود اوست.
مادرم، هرگاه خواستي شهادت مرا به رخ انقلاب بكشي زينب را به ياد بياور.
وصيتم به پدرم، پدر عزيزم اميدوارم كه مرا حلال كرده باشي پدرجان اگر بعضي از مواقع شما را ناراحت كردهام مرا به بزرگي خود ببخشي.
وصيت به خواهرانم، خواهران عزيزم اميدوارم كه هيچ ناراحتي از دست من نداشته باشيد و از شهادت من هيچگونه ناراحتي به خود راه ندهيد. اگر يك موقع خبر شهادت من به شما رسيد ناراحت نشويد چون ناراحتي شما باعث شادي دشمنان ميشود و شما بايد همچون زينب باشيد و زينبوار زندگي كنيد.
وصيت به برادرم، برادر عزيزم اميدوارم اگر ناراحتي از من ديده باشي مرا به بزرگي خود ببخشي و اگر خبر شهادت من به شما رسيد ناراحت مباش براي اينكه من شاد هستم پس شما هم شاد باشيد.
والسلام
امضا: شهيد اصغر خاني
مورخ: 1362/12/16
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار
از عمر ما بكاه و بر عمر رهبر افزا