سیدعلی خاره ای
سیدرضا
جهادگر
1340/07/01
1363/12/22
جزیره مجنون
گلزار شهدای امام زاده محمّد (ع) نوش آباد
سيد علـي اول مهر ماه 1340 در خانوادة سادات چشم به جهان گشود. والدينش از كودكي او را به نماز خواندن تشويق مي كردند. در دوران دبستان بود كه پدر بزرگوارش را از دست داد و زندگي را در فقر و تنگدستي سپري كرد، اما با همة مشكلات، مادر بزرگوارش هميشه او را تشويق مي كرد تا درس بخواند. سيد علي علاوه بر تحصيل براي كمك به معاش خانواده نيز تلاش مي كرد تا گوشه اي از نياز زندگي را تأمين نمايد، اما بار ديگر دست تقدير برگ تلخ ديگري در زندگي او رقم زد و مادرش را نيز از دست داد و مجبور شد بار سنگين زندگي را به تنهايي بر دوش كشد و مسئوليت نگهداري از خواهرش را نيز بر عهده بگيرد.
زمان هم چنان ميگذشت و هنگام اعزام به خدمت سربازي فرا رسيد و به خدمت اعزام شد كه مصادف بود با جنگ عراق عليه ايران، او فردي متدين و وظيفه شناس بود و نمي توانست تحمل كند و از دور نظاره گر جنگ باشد، از اين رو از مسئولان تقاضاي اعزام به جبهه را داشت كه آنها از وضع خانواده اش اطلاع داشتند و مانع او مي شدند، بالأخره سربازي را به پايان رساند.
به دليل داشتن ايمان و اعتقاد مذهبي پس از خدمت سربازي احساس كرد به جبهه مديون است و بايد به نداي رهبر كبير انقلاب لبيك گويد و در جبهه ها حضور يابد؛ بنابراين به بسيج مراجعه و عازم جبهه شد و مدت سه ماه در لشكر 14 امام حسين(عليه السلام) بود كه در عمليات والفجر مقدماتي شركت كرد؛ پس از پايان عمليات كه به ديارش بازگشت ازدواج نمود كه ثمرة اين ازدواج يك فرزند پسر بود و سرپرستي دو خانواده را بر عهده داشت.
سيد در تاريخ 1363/12/8 با دوستان و برادران جهادگر براي بار دوم عازم جبهه هاي حق عليه باطل شد كه پانزده روز پس از اعزام در تاريخ 1363/12/23 به درجه رفيع شهادت نايل آمد.
روحش شاد و راهش مستدام و پر رهرو باد
وصیتنامه شهید سیدعلی خارهای
با سلام و درود بر مهدی(عج) و با سلام و درود به بنیانگذار جمهوری اسلامی و امید امام و امت حضرت آیتالله منتظری و درود به شهیدان به خون خفته از صدر اسلام تا شهیدان عملیات خیبر و رزمندگان عزیز، جان بر کف که برای حفظ اسلام و قرآن از جان خود گذشتهاند و در این بیابانها با صدامیان میجنگند و با سلام به خانوادههای معظم شهدا و جانبازان و معلولین و مجروحین جنگی که در درگاه خداوند اجر بسزایی دارند اینک وصیتنامهام را آغاز میکنم، من با دیدی که نسبت به اسلام داشتهام راهی جبهه حق علیه باطل شدم خداوندا شکر که در این مقطع زمانی این سعادت را نصیبم گردانیدی که در جمهوری اسلامی رهبری پیامبرگونه خمینی را درک کردم حال من متعجبم که با چه زبانی شاکر این نعمت باشم و عاجز و درماندهام از وصف این نعمت بزرگ، خدایا تو خودت مدحگویی این نعمت باش، زیرا که ما را از تیرهگیها و تباهیهای گمراهکننده نجات دادی و به وادی نور و هدایت رهنمودمان فرمودی.
خدایا، به من منت نهادی و از بهترین الطاف خفیه خود ظهور حق و برقرار قانون خودت در جامعهای انشاءالله بر عینیه مشاهده میکنم. شکر خدای متعال را که توانستم در جبهه حق علیه باطل شرکت جسته و صدای مظلومانه حسین زمان را به اندازهای لبیک گویم ای خدای بزرگ این مخلوق درمانده و ضعیف که حال به سوی تو آمده او را از درگاهت مران. خدایا، تنها آرزویی که من داشتهام پدر و مادرم زنده میبودند ولی در شهادت من اشک نمیریختند و مانند پدران و مادران شهدای به خاک و خون خفته در بین مردم سرشان را بالا میگرفتند و شکرگذاری میکردند از خدا که فرزند را هدیه به اسلام نمودهاند.
ای برادران و خواهرانم حال که به جبهه میروم و پا در چکمه میکنم و سینه دشمن را نشانه میگیرم نه به خاطر کینه و دشمن بلکه به خاطر احیای دینم و صدور انقلاب است و از خدای بزرگ میخواهم که مرا یاری کند تا در راه او گام بردارم و تمام وجودم در راه او باشد ای عزیزان تمام سعی و کوشش خود را در راه تداوم انقلاب اسلامی که میراث خون هزاران شیهد و معلول و مجروح است به کار ببندید و از شما ملت شهیدپرور ایران عاجزانه می خواهم که به سخنان امام و شخصیت دوم جهان اسلام آیتالله منتظری گوش فرا دهید تا اسلام را به حاکمیت برسانند. ای برادران من هرگز فریب منافقین و روشنفکران غربزده و شرقزده را نخورید و روحانیت و دیگر برادران مسئول را با دل و جان حامی آنها باشید. پیام دیگر من به خواهرانم: ای خواهران گرامیم اگر میخواهید خدا از دست شما راضی و خشنود باشد زینبوار عمل کنید و در کارهایتان قاطع باشید و اگر من هم این فوز عظیم شهادت شامل حالم شد از شما میخواهم که در شهادت من گریه نکنید من راه خودم را انتخاب کردم و رفتم و شماها هم به فکر خودتان باشید و پیام دیگر من از همسر گرامیم میخواهم که اگر من شهید شدم راه اسلام را سرمشق خودش قرار دهد و به دستوری که اسلام برایش تعیین میکند انجام وظیفه کند و من راضی هستم. همسرم دلم میخواهد که از سرم من بگذری و زینبوار عمل کنی و از خواهران گرامیم میخواهم که در کارهایتان بردبار باشند و اما برادران گرامیم از شما میخواهم که حسینوار عمل کنید و در کار و خانوادههایشان خوب رفتار کنید و از امت حزبالله میخواهم که به دستور و قوانین اسلام انجام وظیفه نمایند و از سر من حقیر بگذرند و و من به دلخواه خود عازم جبهه شدم و خدا انشاءالله از سر تمام مسلمین بگذرد و اگر کسی از دست من ناراحتی دارد مرا ببخشد یک خواهش دیگر من این است که جنازه مرا در میدان شهید باهنر بگذارند زمین و مقداری مصیبت برادران برایم بخوانند و اشخاصی که منافق به این انقلاب هستند راضی نیستم که زیر جنازه من باشند و دیگر عرضی ندارم و از همینجا وصیتنامهام را به پایان میرسانم اگر من شهید شدم در کنار گلزار شهدا دفنم کنید.
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزای.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
سیدعلی خارهای
19/ 12/ 1363