محمد حلاج آرانی
عزیزاله
بسیجی
محصّل
1342/01/01
1362/12/09
طلائیه
گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران
محمّد روز جمعه اوّل فروردين سال 1342 در خانواده اى مذهبى و متوسّط پا به عرصه وجود نهاد . دوران كودكى را سپرى نمود و در هفت سالگى وارد مدرسه ابتدايى وثوق شد و دوران راهنمايى را در مدرسه نظام وفا و نيكبخت گذراند .
سال اوّل دبيرستان را كه مقارن با دوران انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمينى (ره) بود در دبيرستان كاشانچى (شهيدان عبداللّهى) گذراند و در اين زمان بود كه همراه دوستان همكلاسى خود در تظاهرات و راهپيمايى ها حضورى فعّال داشت .
پس از پيروزى انقلاب اسلامى در حفظ و نگهبانى از انقلاب ، شبها را در كوى و برزن به حفاظت شهر مى پرداخت . در سال 1358 بهم راه شهيدان حسين احسن زاده ، احمد آبانى و ... در محل ، اقدام به تأسيس پايگاه كردند .
محمّد تحصيلات خود را در سالهاى 59 و 60 در هنرستان فنّى نراقى كاشان ادامه داد و تنها چند امتحان براى پايان تحصيلش مانده بود كه روانه جبهه هاى حق عليه باطل شد .
او در عمليّاتهاى فتح المبين ، آزادسازى تنگه رقابيّه با مسئوليّتهاى تک تیر انداز و امدادگر حضور داشت كه در يكى از عمليّاتها بر اثر موج انفجار مجروح شد .
براى آخرين مرتبه در عمليّات خيبر شركت كرد و در منطقه طلائيّه در تاريخ 1362/12/9 به درجه رفيع شهادت نائل آمد و پيكر مطهّرش براى يازده سال زينتبخش سرزمين دلاورى و مجاهدت بود كه بعد از اين مدّت ، پيكر مطهّرش به وطن بازگشت .
راهش پررهرو و يادش گرامى باد
یادمه سال های اول معلمی ام (دهه هفتاد) با بچه های دبیرستان شهید بهشتی رفته بودیم خونه شهید محمدحلاج که جنازه اش بعد از ده دوازده سال پیدا شده بود[1]. مادر شهید یک بار با گریه می گفت:
محمدجان خودت می دونی که تو این سال ها نذاشتم چراغ در خونه خاموش باشه می گفتم یه وقت تو دل شب از راه می رسی در خونه تاریک نباشه سرما و گرما اومدم اینجا تو این اتاق دم در خوابیدم که نه کولر داره نه بخاری که اگه اومدی و در زدی خودم در رو برات واکنم و اولین نفر باشم که صورت ماهت رو می بینه...
بعد لحن حرف زدنش عوض شد ظرف نقلی را که کنار دستش بود برداشت تعارفمان کرد و گفت:
دهنتون رو شیرین کنین پسرم داماد شده
یه مشت از نقل ها رو هم برداشت تو هوا پخش کرد نقل ها ریخت روی سرمان. مادر شهید با صورت خیس اشک به قاب عکس پسرش نگاه کرد و با لبخند گفت:
محمدجان! بالاخره اومدی؟ چقدر چشم به راهت بودم مادر...
فاطمه رمضانی مقدم/ از فرهنگیان آران وبیدگل
وصيتنامه اول
بسم رب الشهدا و الصدیقین و صالحین
فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتعمون احسنه اولئک
الذین هدایهم الله و اولئک هم اولوا الالباب
بشارت باد بندگان مرا آنها که گفتار میشوند و از بهترین آن تبعیت میکنند آنها یکسانند که هدایت شدهاند و آنها صالحان عقل و خردند.
(قرآن کریم)
بهنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و با درود به منجی عالم بشریت دوازدهمین ستارۀ درخشان ولایت و امامت حضرت مهدی(عج) و نایب برحقش امامخمینی یار و یاور مستضعفان عالم و با سلام به تمامی رزمندگان جبهههای حق علیه باطل چه در جبهۀ داخل، چه در جبهۀ خارج که همان میدان نبرد میباشد و درود بیکران و بیپایان به ارواح مطهر شهدای اسلام به ویژه شهدای انقلاب اسلامی ایرآنکه با نثار خون خویش رنگ دیگری به چهرۀ اسلامیمان دادند و بار دیگر پرچم اسلام را برافراشتهتر کردند روی وصتیم با شما ملت (مردم) قهرمان و شهیدپرور آغاز میکنم.
گرچه من خیلی کوچکتر از آنم که بخواهم به شما وصیتی کرده باشم بلکه چند جملهای به عنوان بهتر زنده نگاه داشتن راه شهدای انقلاب اسلامی به شما برادران و خواهران انقلابی که همچون کوه استوارید عرضه میدارم.
ای برادران و ای خواهران قهرمان به ویژه خانوادههای شهدا درودتان باد که اینطور با جان و مال خویش از اسلام اصیل دفاع میکنید من از شما میخواهم که دست از پیرجماران آن ستارۀ درخشان میان محرومان جهان برندارید و از او تبعیت کنید که اطاعت از او اطاعت و پیروی از پیغمبر اکرم و ائمهاطهار(ع) است. برادران و خواهران گرامی در تمام جلسات مذهبی شرکت فرمایید که این جلسات است که اسلام را زنده نگه داشته و دشمن از این جلسات به ویژه نمازجمعه هراس دارد که شرکت در این جلسات وحدت و اتحاد شما را میرساند که همچون مشت محکمی است به دهان یاوهگویان که همین جلسات و دعاهای شما است که ما میتوانیم با مشت خالی در مقابل تانک و توپ دشمن بایستیم و آنها را از بین ببریم.
ای برادران عزیز من از شما میخواهم جبههها را فراموش نکنید و خدای نکرده یک وقت از رفتن به جبهه سستی نورزید که اگر سستی کنید امام زمان را تنها گذاشتهاید و اگر سستی کنید آن پیرجماران را دلآزرده کردهاید. پس من از شما میخواهم که جنگ و جبهه را از هر کاری در اولویت قرار دهید که سعادت دنیوی و اخروی شما در این جنگ است انشاءالله و پشتیبان ولایتفقیه باشید و دست از روحانیت مبارز برندارید که اگر دست از اینها بردارید امام حسین را یاری نکردهاید در روز قیامت مسئولید.
ولی چند سخن با پدر و مادرم
پدر عزیزم و مادر مهربانم اگر چه من فرزند خوب و مفیدی برای شما نبودم و میدانم که شما را خیلی اذیت و آزار نمودم ولی با این حال من از شما میخواهم که مرا حلال کنید و مرا ببخشید و من در پیش شما فرزندی بودم که خداوند به شما داده بود و از شما گرفت و این یک نوع سعادتی است برای شما که در این راه شهید شدم و من دلم میخواهد که در آخرت سرافراز و سربلند باشید و از فاطمه زهرا(س) و امام حسین خجالت نکشید. امیدوارم که با این شهادت ناقابلم توانسته باشم آن زحمات طاقتفرسای شما پدر عزیزم و آن بیخوابیهای شما مادر گرامیم را جبران کرده باشم. انشاءالله و دلم میخواهد که در شهادتم ناراحت و نگریید و اگر خواستید برای من گریه کنید برای امام حسین و مظلومیت بچههای امام حسین گریه کنید.
چند کلمهای روی سخن با برادرانم:
برادران عزیزم من از شما میخواهم که راه شهدای انقلاب را ادامه دهید و لحظهای از پیرجماران کنارهگیری نکنید و در جبهۀ داخلی با منافقین و آن کسانی که میخواهند خون شما را به هدر بدهند و در بین مردم تفرقه ایجاد میکنند مبارزه کنید و با پیکار و استواریتان در پشت جبهه اسلام را یاری کنید و در آخر از شما برادران طلب بخشش دارم.
خواهران عزیزم من از شما میخواهم که در عزای من گریه نکنید و همچون زینب استوار و مقاوم باشید و خود را برای مساوات آینده آماده سازید و حجاب خود را حفظ کنید که حجاب شما از خون من کوبندهتر است.
در پایان من از شما ملت قهرمان و شهیدپرور میخواهم که بیدار باشید و تا آخرین قطرۀ خونتان مبارزه علیه این کفرستیزان را ادامه دهید و آن پیرجماران را تنها نگذارید که اگر آن را تنها بگذارید امام حسین(ع) را تنها گذاشتهاید که قرآن هم میفرماید: ان تنصر الله ینصرکم و ثبت اقدامکم.
خداوند به شما اجر عظیم عنایت فرماید. بیش از این دیگر وقت عزیزان را نمیگیرم و از شما طلب حلالیت مینمایم. برای شادی روح شهدای اسلام حمد و سوره و صلوات
خدایا، خدیا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی نگه دار.
روز یکشنبه ساعت 5/11 صبح
به امید زیارت کربلا (انشاءالله )
محمد حلاجی 30/ 11
وصيتنامه دوم
بسم رب الشهدا و الصدیقین و الصالحین
و من المؤمنين رجال صدقوا ما عاهدوا و اليه منهم
من قضي كبر و منهم من ينتظر و ما بدلو تبديلا.
ترجمه کنید:
جوانان عزیز و برومند به جبههها بشتابید که پیروزی از آن شماست. امامخمینی
بهنام الله پاسدار حرمت خون شهیدان. با درود و سلام بیکران بر مهدی موعود(عج) دوازدهمین ستاره درخشان تابناک ولایت و امامت و منجی عالم بشریت و با درود بر تمامی هدایتگران بشر بهسوی الله از حضرت آدم تا حضرت پیغمبر اسوه انسانساز و انسانپرور خاتمالنبین محمد(ص) و با درود بیکران به رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران یار و یاور مستضعفان جهآنکه با راهنمایی و امدادگری خود رنگ دیگری به چهرۀ اسلامی ما داد و با سلام بر شهیدان راه حق و آزادی به ویژه سرور شهیدان حسین بن علی(ع) که چگونه آزاد زیستن و چگونه با شرافت مردن را به ما آموخت و با درود به پیروان خط انبیاء و پیامآوران خون مقدس شهدا که خود میدانند چه وظیفه سنگینی را به عهده دارند امید است که این وظیفه خود را بتوانند به نحو احسن انجام داده و از امتحان الهی قبول شوند. سخنانم را با شما ملت عزیز و قهرمان آران و بیدگل شروع مینمایم: اولاً من کوچکتر از آنم که با این زبان الکنم برای شما ملت هوشیار و بیدار آران و بیدگل وصیتی بکنم ولی چون وظیفه شرعی خود دانستم از این خاطر چند جملهای به عنوان یادآوری برای شما عزیزان به روی کاغذ میآورم. با درود به تمامی خانوادههای شهدا و معلولین و مجروحین و مفقودین جنگ تحمیلی و با سلام به شما برادران و خواهران گرامی. برادران عزیزم آیا این را میدانید که ما سخت در تنگنای تاریخ قرار گرفتهایم و در معرض آزمایش الهی هستیم و پس با هم همچون قبل اتحاد و وحدت خود را کاملاً حفظ کنید و با شرکت در نمازجماعت و نمازجمعه و پرکردن مساجد مشت محکمی به دهان یاوهگویان شرق و غرب بزنید که دشمنان اسلام از این وحدت و برادری بودن شما هراس دارند و دوم اینکه به فرامین و سخنان ارزنده و گوهربار و پیامبرگونه پیرجماران فرزند زهرا(س) با دل و جان گوش فرا دهید و لحظهای آن را فراموش نکنید و تنها نگذارید که اگر امام را تنها بگذارید امام زمان را تنها گذاشتهاید و اگر امام زمان را تنها بگذارید امام حسین(ع) را تنها گذاشتهاید.
و سوم اینکه جبههها را پر کنید و نگذارید دشمن به خاک میهنی و اسلامی وطنتان که با ریخته شدن خون شهدای عزیز به دستتان آمده است تجاوز کنند. ولی شما ای خواهران گرامی و دختران پیامبر(ص) من از شما میخواهم که اخلاق و رفتار زینب را سرمشق خود قرار دهید و برای این حسین زمانتان همچون زینب خواهر امام حسین زینبوار رفتار کنید که زینب در کربلای حسین رفتار کرد و چهارم اینکه حجاب خود را همچون فاطمه(س) که او بانوی اسوه و نمونهای برای تمام زنان مسلمان بود حفظ کنید و پیام خون شهدا برای شما خواهران این است که میگویند خواهر من سیاهی چادر تو از سرخی خون من برای منافقین و دشمنان مهمتر است.
ولی پیام من به پدر و مادر گرامی و مهربانم
من امانتی بودم که خداوند بزرگ به شما عطا کرده بود و امیدوارم که شما هم امانتش را به خوبی و آنطوری که رضای اوست تحویلش داده باشید. مادرجان من آن نیمه شبهایی که برای من بی خوابی کشیدهای و لحظهای و حتی ثانیهای از من کنارهگیری نکردی و رنج و زحمت را بهخاطر من تحمل نمودی من آن ساعتها و حتی ثانیهها را هم فراموش نمیکنم و امیدوارم مرا حلال کنید و دلم میخواهد که در مقابل دشمنان و منافقین همچون کوه استوار و مقاومت کنی و در مقابل آنها گریه نکنی که اگر در مقابل آنها گریه کنی دل امام عزیز را آزار دادهای. من دلم میخواهد در مقابل چشمان منافقین داخلی خوشحال باشی.
ولی تو ای پدر پیر و مهربانم پدرجان آری هنوز آن چهرۀ فروزان و آن دستهای پینهزدهات در نظرم هست و از اینکه نتوانستم ادای فرزندی را نسبت به شما ادا کنم باید ببخشید و مرا حلال کنید. چون مسئلهای بهنام جنگ با ابرقدرتها پیش آمد که با آن پیام حیاتبخش و حسرتآمیز امام امت نتوانستم در خانه بمانم و جبهه را به خانه ترجیح دادم و یاری کردن اسلام و حسین زمان را بالاتر از آن دانستم و امیدوارم که با این شهادتم که یک میراث حسین (ع) است بتوانم شما پدر و مادر عزیزم را فردای قیامت در مقابل چشم پیامبر و فاطمه زهرا آن بانوی پهلو شکسته سربلند و سرافراز سازم. انشاءالله
در پایان دعا به پیرجماران و دعا به رزمندگان اسلام را فراموش نکنید.
والسلام
ان تنصر الله ینصرکم و ثبت اقدامکم
محمد حلاجی
18/ 1/ 62