گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

علی حاجی پور

رمضٱنعلی

بسیجی

1346/06/10

آران و بیدگل

1362/08/05

غرب اروندرود

گلزار شهدای هلال بن علی (ع) آران

علی­ حاجی­ پور در سال 1346 در آران متولد شد علی از اوان کودکی در رنج و سختی بزرگ شد، در دوران طفولیت مادر او بیمار شد و سرپرستی علی را مادر بزرگش به عهده می­گیرد علی در کودکی کم­ جثه و ضعیف بود و بچه­ ایی بود نجیب و کم­صدا علی درس را از شش­سالگی در آران شروع کرد و در 7 سالگی به علت اینکه شغل پدرش در کاشان بود برای ادامه زندگی به کاشان آمد و در مدرسه شهید اکبر جهانی به ادامه تحصیل پرداخت .

علی در سه ماهه تابستان در مغازه پدرش مشغول کار بود تا اینکه انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری امام کبیرمان شروع شد با شروع انقلاب و تعطیل شدن مدارس علی هر روز در مجامع و تظاهرات شرکت می­ جست علی همیشه فکر پیروزی انقلاب بود ولی هر وقت او را می­دیدید می­می گفت پیروزی انقلاب سهل است اما حفظ و نگهداری آن احتیاج به صبر و استقامت و خون داردبا شروع جنگ تحمیلی عراق به ایران او نیز مانند دیگران عاشق شده تا در جبهه نور علیه ظلمت شرکت کند اما مسائل زیادی و مهمتری از همه مسائل خانوادگی از رفتن او به جبهه ممانعت می­کرد پدر علی با اینکه با رها به او گفته بود که تو بمان و من تمام وسایل رفاهی تو را فراهم می­کنم اما او بر همه اینها پشت پا می­زد و می­گفت من باید به جبهه بروم تا اینکه یک روز ظهر وقتی مادر علی در خواب است علی انگشت مادر را روی جوهر می­زند و روی کاغذ که برای جبهه رفتن بود می­زند در این موقع مادر او از خواب بیدار می­شود و به علی می­گوید چه کردی علی در جواب می­گوید هیچی مادر بخواب، اما مادر در می­یابد که علی از او امضاء گرفته است .

علی شبهای جمعه را به جمکران می­رفت و همه فکرش احیای اسلام بود و به حجاب بسیار اهمیت می­داد و گاهی می­گفت فلانی آن چیز که مرا می­آزارد رعایت نکردن حجاب است از خاطرات جالب علی قبل از شهادتش جریانی است که پس از شهادت عموی علی در عملیات والفجر 2 اتفاق می­افتد علی وقتی می­فهمد که عمویش شهید شده بلافاصله به آران رفت و خود را بر مزار عمویش رساند و بی­اختیار بر قبر عمویش می­افتد یکی از خادمان آنجا می­گوید وقتی علی را بلند کردم او به من گفت: می­دانم که شهید می­شوم هر وقت شهید شدم مرا در کنار قبر عمویم به ­خاک بسپارید علی هجرت می­کند هجرتی که رجعت ندارد آن روز علی بسیار خوشحال بود علی می­رود و طی یکماه سه نامه برای خانواده­اش می­فرستد و اما شهادت غروب بود خورشید انگاری می­خواست چیزی را بگوید ولی نمی­توانست و فقط گریه می­کرد آری او خون گریه می­کرد خورشید با غروب خود غروب خونبار علی را داشت به ما نشان می­داد یکدفعه ندایی به گوشم رسید که می­گفت فلانی با علی خداحافظی کن و پیشانی او را بوسه زن که علی دیگر نمی­آید پیشانی او را بوسه زدم و گریه­ام گرفت علی گفت فلانی گریه نکن دعا کن شهید بشوم و ساعتی چند نمی­گذرد که علی به همراه دو تن دیگر بر اثر اصابت خمپاره به شهادت می­رسند و به لقاء معبود خود می­شتابد و در کنار دوستش شهید حبیب­الله ابراهیم­ زاده به میهمانی خدای خود می­شتابد.

راهش مستدام و زندگی کوتاهش و اما پر برکتش نصب العین ما باشد

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگه­دار


تعداد بازدید: 4442

متن وصیت­نامه برادر رزمنده شهید علی حاجی­پور

به نام الله و با درود و با سلام بیکران برمنجی عالم بشریت امام زمان و نائب بر حقش خمینی کبیر و باسلام بر رزمندگان اسلام این زاهدان شب که از سنگرهای علم و فضیلت محافظت می­کنند و باسلام بر شهیدان گلگون کفن انقلاب که درخت اسلام را آبیاری نمودند و باسلام بر روحانیون عالیقدر که ما را به راه راست که همان راه حسین است هدایت کردند

باسلام برخانواده عزیزم. سلام عرض می­نمایم اگر از احوالات این جانب خواسته باشید بحمدلله حالم خوب است مادرم تو باید زینب­وار باشی و باید مانند زینب صبر کنی مادرم راهی که من رفتم راه امام حسین (ع) می­باشد که در کربلا فرمود «هل من ناصر ینصرنی»خمینی است که ندا سر می­دهد «هل من ناصر حسینی ـ لبیک یا خمینی) و ما هستیم که به ندای امام گوش فرا دادیم و به جنگ با دشمنان اسلام آمدیم خواهران عزیزم از شما خواهش دارم که حجابتان را حفظ کنید که حجاب خیلی مهم است و ای پدر عزیز و مهربانم انشاالله که از دست من دلخور نشده باشی می­دانی که آخر باید مرد اما چه بهتر که در راه خدا شهید شویم که همه این آرزو را دارند پدرم انشاالله که مرا حلال کرده، من وصیتی دارم به خانواده­ام این است.

که از شهادت من هیچ ناراحت نشوید

و امانتی بین شما بودم و این امانت باید به صاحب خودش که همان خدا است برگردد و ای امام عزیز ما به وظیفه­ای که داشتم عمل کرده­ام.تا حکومت الله در سراسر جهان گسترش یابد و ما به شعاری که می­دادیم که مگر امت بمیرد امام تنها بماند.

و اما وصیتی برای دوستانم

ای رفقای عزیز راه من را ادامه بدهید که همان راه انبیاء می­باشد.

و وصیتی برای همشاگردیان یا دوستانم این است که درس بخوانید و با درس خواندن می­توان به خودکفائی رسید و احتیاج به خارج نداشته باشیم.

خدایا، خدایا، تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار.


گوهرهای ماندگار شهرستان آران و بیدگل

ایمیل مدیر سایت : info@gmab.ir

شماره تماس : 09121276916

طراحی و تولید: ایده پرداز طلوع